عاشق خسته ( پارت 10)
جیمین : اون باید همین امروز خوب بشه سوهیون
سوهیون : من نمیتونم کاری کنم که تا امروز خوب بشه، مغزش باید اونو به حالت طبیعی برگردونه، من نمیتونم تا امروز کاری کنم
شوگا : جیمین... مامانت اومده
جیمین : الان میام
تهیونگ : جیمین تو برو و برای فردا خودتو آماده کن، ما حواسمون به یونا هست
جیمین : مرسی بچه ها، پس من میرم
جیمین : چی شده مامان، چرا اومدی اینجا... نمیگی شاید پلیسا دنبال ما باشن؟
م ج: پلیسا خونمونو پیدا کردن، توقع نداری که اونجا بمونمو بذارم منو بگیرن
جیمین : خیلی خب.... اشکال نداره
م ج: یونا چیشد؟
جیمین : هیچی وقتی بهش گفتم افتاد روی زمین، خیلی براش سخت بوده
م ج: معلومه که سخت بوده، یونا خیلی به پدرومادرش وابسته بود
جیمین : اگر بخواد یه مافیا بشه باید یاد بگیره با سختیا مقابله کنه
م ج: آره ولی نه برای یه دختر هیجده ساله که تا این موقع پیش مامان باباش بوده
جیمین : مامان... ازش مراقبت کن، من نمیتونم ازش مراقبت کنم چون از فردا کارای سختم شروع میشه
م ج: نگران نباش حواسم بهش هست
تقریبا فردا شده بود، دیگه تعداد کسایی که ثبت نام کرده بودن پونصد نفر نبود، در عرض دو روز هفت هزار نفر دیگه ثبت نام کرده بودن، جیمین کاملا برای سخنرانی آماده نبود، تمام حواسش پیش یونا بود چون حرفای بدی بهش زد
ولی سعی کرد تحمل کنه تا سخنرانیش تموم بشه، کت و شلوار مشکی پوشیده بود و بودی عطر تلخ و مردونش همه جای عمارت پیچیده بود
تهیونگ : جیمین آماده ای؟
جیمین : کاملا
تهیونگ : پس بیا
کوک : اوووو جیمین چه خوشتیپ شدی
جیمین : بودم
از یونا چخبر
کوک : هنوز بهوش نیومده
نامجون : جیمین بیا همه منتظرن
وقتی جیمین از پله ها پایین میرفت همه ی پسرا و دخترا نگاهش میکردن، چون فعلا تنها چهره ی جذاب توی سالن جیمین بود
جیمین به سکوی سخنرانی نزدیک شد و ازش بالا رفت، شروع به صحبت کرد و همه به اون خیره بودن
جیمین : سلام... فک نکنید ثبت نام کردن برای مافیا شدن مثل کلاسای روزمره میمونه، این کلاس با تمام کلاسای دیگه متفاوته، استراحت خیلی کمتر از اون چیزیه که فکرشو میکنید برای اینکه وقت شناس باشید ، پس از الان میگم، هرکسی که تنبله و به فکر خوردن و خوابیدنه خیلی سریع از اینجا بره بیرون
سوهیون : من نمیتونم کاری کنم که تا امروز خوب بشه، مغزش باید اونو به حالت طبیعی برگردونه، من نمیتونم تا امروز کاری کنم
شوگا : جیمین... مامانت اومده
جیمین : الان میام
تهیونگ : جیمین تو برو و برای فردا خودتو آماده کن، ما حواسمون به یونا هست
جیمین : مرسی بچه ها، پس من میرم
جیمین : چی شده مامان، چرا اومدی اینجا... نمیگی شاید پلیسا دنبال ما باشن؟
م ج: پلیسا خونمونو پیدا کردن، توقع نداری که اونجا بمونمو بذارم منو بگیرن
جیمین : خیلی خب.... اشکال نداره
م ج: یونا چیشد؟
جیمین : هیچی وقتی بهش گفتم افتاد روی زمین، خیلی براش سخت بوده
م ج: معلومه که سخت بوده، یونا خیلی به پدرومادرش وابسته بود
جیمین : اگر بخواد یه مافیا بشه باید یاد بگیره با سختیا مقابله کنه
م ج: آره ولی نه برای یه دختر هیجده ساله که تا این موقع پیش مامان باباش بوده
جیمین : مامان... ازش مراقبت کن، من نمیتونم ازش مراقبت کنم چون از فردا کارای سختم شروع میشه
م ج: نگران نباش حواسم بهش هست
تقریبا فردا شده بود، دیگه تعداد کسایی که ثبت نام کرده بودن پونصد نفر نبود، در عرض دو روز هفت هزار نفر دیگه ثبت نام کرده بودن، جیمین کاملا برای سخنرانی آماده نبود، تمام حواسش پیش یونا بود چون حرفای بدی بهش زد
ولی سعی کرد تحمل کنه تا سخنرانیش تموم بشه، کت و شلوار مشکی پوشیده بود و بودی عطر تلخ و مردونش همه جای عمارت پیچیده بود
تهیونگ : جیمین آماده ای؟
جیمین : کاملا
تهیونگ : پس بیا
کوک : اوووو جیمین چه خوشتیپ شدی
جیمین : بودم
از یونا چخبر
کوک : هنوز بهوش نیومده
نامجون : جیمین بیا همه منتظرن
وقتی جیمین از پله ها پایین میرفت همه ی پسرا و دخترا نگاهش میکردن، چون فعلا تنها چهره ی جذاب توی سالن جیمین بود
جیمین به سکوی سخنرانی نزدیک شد و ازش بالا رفت، شروع به صحبت کرد و همه به اون خیره بودن
جیمین : سلام... فک نکنید ثبت نام کردن برای مافیا شدن مثل کلاسای روزمره میمونه، این کلاس با تمام کلاسای دیگه متفاوته، استراحت خیلی کمتر از اون چیزیه که فکرشو میکنید برای اینکه وقت شناس باشید ، پس از الان میگم، هرکسی که تنبله و به فکر خوردن و خوابیدنه خیلی سریع از اینجا بره بیرون
۱۰.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.