❤بهار عاشقی❤ part ۴

هانا ـ حالا چی شد مدیر به طرف تو رو گرفت یا اون پسره

لیسو ـ اخه مدیر می طرف منو گرفته اولش همش می گفت که نه تقصیر منه ولی یکی اومد و طرف منو گرفت و بعد مدیر قبول کرد که من بی گناه بودم و فقط از خودن دفاع کردم و همین

هانا ـ خالا اون کی بود

لیسو ـ یکی از همون تازه واردا

هانا ـ اها خوب الا چیکار کنیم

لیسو ـ نمیدونم ولی اصلا حوصله ی
درگیری با کسی رو ندارم پس بهتره بریم تو کلاس

هانا ـ اره باهات موافقم این کلاس هم کلاس اخره و بعد میریم خونه راستی تو بعد از کلاس میری خونه یا باشگاه

لیسو. نه میرم باشگاه برم خونه چیکار کنم همون باشگاه برم خیالم راحت تره

هانا ـ ولی میری باشگاه چیکار می کنی

لیسو ـ خداییش مردم میرن باشگاه چیمار ورزش می کنن دیگه

هانا ـ نه منظورم این بود که چرا نمیری خونه

لیسو ـ چند بار یه سوال رو می پرسی برم خونه پسش اون بابام چیکار

هانا. اها ببخشید حواسم نبود راستی نگفتی کدوم از اون پسرا اومد دفتر طرفت رو گرفت

لیسو. کدوم پسرا

هانا ـ همون تازه واردا دیگه

لیسو.ـ اها اگه اشتباه نکنم فکر کنم هه یونگ بود یا فلیکس اصلا من چه بدونم کی به کی بودن ولی همون قد بلند تره بوده

هانا ـ اها گرفتن خوب بیا فعلا بریم سر کلاس

لیسو ـ باشه
و باهم رفتن سر کلاس

از زبان هه یونگ

چرا این یه تشکر ساده هم ازم نکرد حیف کمکی که من بهش کردم حیف
الکی رفتم پیش مدیر خودم رو کوچیک کردم
همینجور داشتم با خودم کلانجار میرفتم که گوشیم زنگ خورد

شرط پارت بعد

۱۵تا لایک
15تا کامنت