پارت سه
الان از وقتی ماکو زیردست منه سه ساله که میگذره، ولی تا حالا هیچ وقت اینقد ناراحت ندیدمش. میپرسم:«چیزی شده؟ » میگه:«خب... اممم نه. » میگم:«بهم بگو. »دستپاچه یه نظر میرسه و سرشو پایین انداخته میگه:«خب... راستش، چه جوری بگم، دازای... خب راستش اون برادر منه.»بهت زده نگاش میکنم:«چیییی؟ جدی میگی؟ اصلا باورم نمیشه ، از اول برام توضیح میدی
ببخشید میخوام ادامش رو بزارم ولی گوشیم الان خاموش میشه، پارت بعد ادامش😔
ببخشید میخوام ادامش رو بزارم ولی گوشیم الان خاموش میشه، پارت بعد ادامش😔
۱.۴k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.