White Rose 🤍 ²⁰
ات ویو]
هرچی که کوک بهم گفته بود رو به داهیون گفتم
داهیون در حالی که داشت با چشای گشاد نگام میکرد سرشو خاروند و شروع کرد به فکر کردن: خببب حالا میخوای چه گوهری بی افشانی ات ؟؟؟
صدای دینگ گوشیم بلند شد. بعد از اینکه گوشیمو چک کردم دیدم جونگکوک برام اطلاعات پلین رو فرستاده
یهو یه فکری به سرم زد پریدم هوا یه بشکن زدم: یافتمممم داهیوووون
داهیون از افکارش پرت شد بیرون : چته کره خخخررر پشمام ریختتت
فکری که به سرم زده بود رو به داهیون گفتم
داهیون: خب فکر خوبیه ولی ریسکیه بعدشم پلین باید باهوش تر از این حرفا باشه
ات: خب به امتحانش میارزه مگه نه؟
داهیون سرشو به نشونهی تایید تکون داد: آره فوقش میمیری چیز خاصی نیست
ات: داهیون خیلی گاوی مگه میخوام برم جنگ؟
داهیون از جاش بلند شد: باشه تو برو حاضر شو منم میرم شرکت از یکی از همکارام یه چیزی بگیرم ساعت ۳ دم در شرکت میبینمت خب ؟
از جام بلند شدم و رفتم سمت اتاق: حله میبینمت
رفتم تو اتاق تا گوشیمو بزنم شارژ و خودمم رفتم حموم
بعد از یه دوش ۲۰ دقیقهای از حموم اومدم بیرون و دیدم که داهیون رفته شرکت
موهامو شونه کردم و خشکشون کردم و لباسایی که آماده کرده بودم که یه کت و شلوار یاسی بود رو پوشیدم و از خونهی داهیون زدم بیرون
سوار تاکسی شدم و آدرس شرکت رو دادم و بعد از ۱۵ دقیقه رسیدم اونجا کرایه رو حساب کردم و وارد شرکت شدم
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم داهیون
بعده چند دقیقه داهیون اومد و دستمو کشید سمت دستشویی
ات: چیکار میکنییی ؟
داهیون: باهات کار دارررممم
ات: خب همینجا بگو چه کاریه که باید تو دستشویی بگی ؟
داهیون: ات تو رو خدا دهنتو ببند بیا یه لحظه
با داهیون وارد دستشویی شرکت شدم...
(یک ساعت بعد...)
هرچی که کوک بهم گفته بود رو به داهیون گفتم
داهیون در حالی که داشت با چشای گشاد نگام میکرد سرشو خاروند و شروع کرد به فکر کردن: خببب حالا میخوای چه گوهری بی افشانی ات ؟؟؟
صدای دینگ گوشیم بلند شد. بعد از اینکه گوشیمو چک کردم دیدم جونگکوک برام اطلاعات پلین رو فرستاده
یهو یه فکری به سرم زد پریدم هوا یه بشکن زدم: یافتمممم داهیوووون
داهیون از افکارش پرت شد بیرون : چته کره خخخررر پشمام ریختتت
فکری که به سرم زده بود رو به داهیون گفتم
داهیون: خب فکر خوبیه ولی ریسکیه بعدشم پلین باید باهوش تر از این حرفا باشه
ات: خب به امتحانش میارزه مگه نه؟
داهیون سرشو به نشونهی تایید تکون داد: آره فوقش میمیری چیز خاصی نیست
ات: داهیون خیلی گاوی مگه میخوام برم جنگ؟
داهیون از جاش بلند شد: باشه تو برو حاضر شو منم میرم شرکت از یکی از همکارام یه چیزی بگیرم ساعت ۳ دم در شرکت میبینمت خب ؟
از جام بلند شدم و رفتم سمت اتاق: حله میبینمت
رفتم تو اتاق تا گوشیمو بزنم شارژ و خودمم رفتم حموم
بعد از یه دوش ۲۰ دقیقهای از حموم اومدم بیرون و دیدم که داهیون رفته شرکت
موهامو شونه کردم و خشکشون کردم و لباسایی که آماده کرده بودم که یه کت و شلوار یاسی بود رو پوشیدم و از خونهی داهیون زدم بیرون
سوار تاکسی شدم و آدرس شرکت رو دادم و بعد از ۱۵ دقیقه رسیدم اونجا کرایه رو حساب کردم و وارد شرکت شدم
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم داهیون
بعده چند دقیقه داهیون اومد و دستمو کشید سمت دستشویی
ات: چیکار میکنییی ؟
داهیون: باهات کار دارررممم
ات: خب همینجا بگو چه کاریه که باید تو دستشویی بگی ؟
داهیون: ات تو رو خدا دهنتو ببند بیا یه لحظه
با داهیون وارد دستشویی شرکت شدم...
(یک ساعت بعد...)
۳۰.۰k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.