Name roman : ❤شیطنتی پرشور تا عشقی پرعطش🖤 پارت 8
#نیکا
هوففف ....خیلی حوصلم سر رفته بود...بچها هم هرکدوم رو یه مبل افتاده بودن و به درو دیوار نگاه میکردن
نیکا : بابا حوصلم سر رفته بیایدیه کاری کنیم
محمد : چیکار
نیکا : بیاید بازی کنیم یا بریم بیرون بگردیم اصن شما از وقتی اومدین رفتین بیرون یکم بگردید همش تو خونه پوسیدیم
ارسلان : راست میگه دیگه پاشید لباس بپوشید بریم بیرون
بچها : بریم
منم رفتم اتاقم لباسمو عوض کنم یه تاپ مشکی با یه مانتو کوتاه سبز پررنگ و شلوار جین طوسی با شال دورنگ سبز پررنگ و فسفوری پوشیدم و موهامم فرق بقل دادم جوراب هام که طرح هایپ بود رو پوشیدم وعطر مورد علاقمو زدم یه فتبارک الله به خودم گفتم و کیف مشکیمو برداشتم و رفتم پایین بچها همه حاضر بودن از اونجاکه همیشه وقتی میخوایم بریم بیرون ارسلان پیشنهاد میده که کجا بریم اینبارم اون پیشنهاد داد
ارسلان : من میگم حالا که کسی خونه نیست تا شبم نمیان مام تا شب بریم بیرون نظرتون چیه بریم شهربازی
دیانا : وایی اره شهربازی خیلی خوبه
نیکا: پس بریم دیگه
همه : بریم
خب چجوری جا بشیم ۱۱ نفریم
رومینا : اممم....خب تو و متین و منو فرزاد باهم میریم محمد و پانیذ و عسل و رضام باهم دیانا و ارسلان و مهرابم باهم
همه رفتیم نشستیم تو ماشینا منو متین جلو نشستیم فرزاد و رومینام عقب
فرزاد : میگم داداش بهتر نبود من بشینم پشت فرمون مگه راهو بلدی
متین : فرزاد جان پدیده ای به اسم ویز اومده که میتونی باهاش راه رو پیدا کنی
رومینا : فرزاد فکر کنم بد قهوه ایت کرد
...............................................................................
خلاصه بعد از کلی کل کل و خندیدن رسیدیم شهربازی من و دخترا بدو بدو از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت بازی ها
متین : اهه ...وایستید...نیکا مراقب باش.... خب یه لحظه وایستید مام بیایم
نیکا : متین اول بریم این اسبا که دارن میچرخن (اهم اهم اسمشو نمیدونم -_-)
متین : نیکا مگه بچه ایم
نیکا : تولوخدا متینن (با صدای بچه گونه)
چشمامو به مظلوم ترین حالت ممکن کردم
متین : هوففف...چشاتو اونجوری نکن که خر نمیشم....اممم....خب باشه
نیکا و دخترا : هوراااااااااا ...و با دخترا دوییدیم به سمت بازی
محمد : خدا صبرمون بده از دست اینا
رضا : هوم ببین با چی میکشیم
عسل : بیاید دیگه
محراب : اومدیم اومدیم
#متین
ارسلان رفت بلیت بگیره منم با پسرا رفتم پیش دخترا که دیدم........
گیلی گیلی خماری😈
کامنت:20
هوففف ....خیلی حوصلم سر رفته بود...بچها هم هرکدوم رو یه مبل افتاده بودن و به درو دیوار نگاه میکردن
نیکا : بابا حوصلم سر رفته بیایدیه کاری کنیم
محمد : چیکار
نیکا : بیاید بازی کنیم یا بریم بیرون بگردیم اصن شما از وقتی اومدین رفتین بیرون یکم بگردید همش تو خونه پوسیدیم
ارسلان : راست میگه دیگه پاشید لباس بپوشید بریم بیرون
بچها : بریم
منم رفتم اتاقم لباسمو عوض کنم یه تاپ مشکی با یه مانتو کوتاه سبز پررنگ و شلوار جین طوسی با شال دورنگ سبز پررنگ و فسفوری پوشیدم و موهامم فرق بقل دادم جوراب هام که طرح هایپ بود رو پوشیدم وعطر مورد علاقمو زدم یه فتبارک الله به خودم گفتم و کیف مشکیمو برداشتم و رفتم پایین بچها همه حاضر بودن از اونجاکه همیشه وقتی میخوایم بریم بیرون ارسلان پیشنهاد میده که کجا بریم اینبارم اون پیشنهاد داد
ارسلان : من میگم حالا که کسی خونه نیست تا شبم نمیان مام تا شب بریم بیرون نظرتون چیه بریم شهربازی
دیانا : وایی اره شهربازی خیلی خوبه
نیکا: پس بریم دیگه
همه : بریم
خب چجوری جا بشیم ۱۱ نفریم
رومینا : اممم....خب تو و متین و منو فرزاد باهم میریم محمد و پانیذ و عسل و رضام باهم دیانا و ارسلان و مهرابم باهم
همه رفتیم نشستیم تو ماشینا منو متین جلو نشستیم فرزاد و رومینام عقب
فرزاد : میگم داداش بهتر نبود من بشینم پشت فرمون مگه راهو بلدی
متین : فرزاد جان پدیده ای به اسم ویز اومده که میتونی باهاش راه رو پیدا کنی
رومینا : فرزاد فکر کنم بد قهوه ایت کرد
...............................................................................
خلاصه بعد از کلی کل کل و خندیدن رسیدیم شهربازی من و دخترا بدو بدو از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت بازی ها
متین : اهه ...وایستید...نیکا مراقب باش.... خب یه لحظه وایستید مام بیایم
نیکا : متین اول بریم این اسبا که دارن میچرخن (اهم اهم اسمشو نمیدونم -_-)
متین : نیکا مگه بچه ایم
نیکا : تولوخدا متینن (با صدای بچه گونه)
چشمامو به مظلوم ترین حالت ممکن کردم
متین : هوففف...چشاتو اونجوری نکن که خر نمیشم....اممم....خب باشه
نیکا و دخترا : هوراااااااااا ...و با دخترا دوییدیم به سمت بازی
محمد : خدا صبرمون بده از دست اینا
رضا : هوم ببین با چی میکشیم
عسل : بیاید دیگه
محراب : اومدیم اومدیم
#متین
ارسلان رفت بلیت بگیره منم با پسرا رفتم پیش دخترا که دیدم........
گیلی گیلی خماری😈
کامنت:20
۳۱.۹k
۱۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.