با چشمهای خیس برایم سرود خواند
با چشمهای خیس برایم سرود خواند
دل را فریفت، بس که به مستی مرا رساند
یکباره بود دست و زبانم اسیر گشت
انگار جادویی به دو چشمانم او نشاند
از آشیانه گشته ام آواره ای دریغ
تقدیر دوست چیست ندانم چرا نماند
آنی فریب می خوری از چشم یار خوب
حسرت مخور ! زمانه تو را این طرف کشاند
شایسته آنکه گاه به گاهی بریزم اشک
تنهاتر از همیشه ز زندان مرا رهاند
شایسته تر نشست وحید و پرید درد
بانگی سکوت را بشکست و تو را پراند
Join my group board
, مجموعه اشعار ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/1YDvidm
دل را فریفت، بس که به مستی مرا رساند
یکباره بود دست و زبانم اسیر گشت
انگار جادویی به دو چشمانم او نشاند
از آشیانه گشته ام آواره ای دریغ
تقدیر دوست چیست ندانم چرا نماند
آنی فریب می خوری از چشم یار خوب
حسرت مخور ! زمانه تو را این طرف کشاند
شایسته آنکه گاه به گاهی بریزم اشک
تنهاتر از همیشه ز زندان مرا رهاند
شایسته تر نشست وحید و پرید درد
بانگی سکوت را بشکست و تو را پراند
Join my group board
, مجموعه اشعار ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/1YDvidm
۴.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.