دوست پسره soft 5
دوست پسره من***5
کوک: ا/ت؟ تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: شرمنده . شما؟
کوک: ا.ت از خودت کولی بازی درنیار. اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: اقای جیون به شما ربطی نداره. فعلا خدافظ
ویو کوک:
از ته دلم اصن نمیخواستم اینجوری با ا/ت کات کنم ولی اونجوری که اون بهم خیانت کرد حقش بود. ولی اون برگه ی بیبی چک . ینی ینی واقعا؟ اون بچه متعلق به منه؟
ا/ت: چقدر دلم بهش تنگ شده بود
کارا: خب حق داری گلم. شوهرته مثلا ها
ا/ت: کارا منو اون هیچ وقت قانونی ازدواج نکردیم
کارا: که چی؟ الان میخوای بگی این بچه یتیمه؟آره؟
ا/ت: خب بالاخره من با کوک بودم .ماله اونه.ولی دیدی چطور باهام رفتار کرد؟ هیچ مِهری تو نگاش و لحنش نبود.هی شانسه من تو خا.ک
کارا: خب . بیبی سوارشو که از امروز فقط مرخصیه
ا/ت: ای شیطون بلا تو منو عمدا اوردی خونه ی خودت که بشی خالش
کارا: بله بله دیگه. بخاطر همین سینگل بگورم دیگه که بشم خاله
ا/ت: هی کاشکی دغدغه ی منم همین خاله بودن بود.رسیدیم کارا؟
کارا: آره اره. پیاده شو
ویو نویسنده: خلاصه ا/ت و کارا رفتن تو خونه و شامشون و خوردنو و خوابیدند . ا/ت عده عای راحتی میکرد ولی کله فکرش کوک بود و به تانیا حسادت میکرد
ویو فردا صبح:از زبان ا/ت:
از خواب پاشدم . گوشیمو باز کردم که دیدم ساعت 11:30 صبحه.البته طبیعی بود تو این دوران هرکسی خوابش میگیرفت. داشتم همینجور تو گوشیم میچرخیدم که دیدم یه مسیجه ناشناس اومده . بازش کردم که دیدم نوشته:
سلام لیدی جئون . شما به مراسم(پارتی) خانمه مارته جاسلین به دلیل اشنایی با همسرشون دعوت شده اید . تمه پارتی سیاه است ساعته شروع 8:00 شبه امشب
ا/ت: یااا. من چجوری با این وضعم برم پارتی آخه...
مرسی از حمایتاتون
کوک: ا/ت؟ تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: شرمنده . شما؟
کوک: ا.ت از خودت کولی بازی درنیار. اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: اقای جیون به شما ربطی نداره. فعلا خدافظ
ویو کوک:
از ته دلم اصن نمیخواستم اینجوری با ا/ت کات کنم ولی اونجوری که اون بهم خیانت کرد حقش بود. ولی اون برگه ی بیبی چک . ینی ینی واقعا؟ اون بچه متعلق به منه؟
ا/ت: چقدر دلم بهش تنگ شده بود
کارا: خب حق داری گلم. شوهرته مثلا ها
ا/ت: کارا منو اون هیچ وقت قانونی ازدواج نکردیم
کارا: که چی؟ الان میخوای بگی این بچه یتیمه؟آره؟
ا/ت: خب بالاخره من با کوک بودم .ماله اونه.ولی دیدی چطور باهام رفتار کرد؟ هیچ مِهری تو نگاش و لحنش نبود.هی شانسه من تو خا.ک
کارا: خب . بیبی سوارشو که از امروز فقط مرخصیه
ا/ت: ای شیطون بلا تو منو عمدا اوردی خونه ی خودت که بشی خالش
کارا: بله بله دیگه. بخاطر همین سینگل بگورم دیگه که بشم خاله
ا/ت: هی کاشکی دغدغه ی منم همین خاله بودن بود.رسیدیم کارا؟
کارا: آره اره. پیاده شو
ویو نویسنده: خلاصه ا/ت و کارا رفتن تو خونه و شامشون و خوردنو و خوابیدند . ا/ت عده عای راحتی میکرد ولی کله فکرش کوک بود و به تانیا حسادت میکرد
ویو فردا صبح:از زبان ا/ت:
از خواب پاشدم . گوشیمو باز کردم که دیدم ساعت 11:30 صبحه.البته طبیعی بود تو این دوران هرکسی خوابش میگیرفت. داشتم همینجور تو گوشیم میچرخیدم که دیدم یه مسیجه ناشناس اومده . بازش کردم که دیدم نوشته:
سلام لیدی جئون . شما به مراسم(پارتی) خانمه مارته جاسلین به دلیل اشنایی با همسرشون دعوت شده اید . تمه پارتی سیاه است ساعته شروع 8:00 شبه امشب
ا/ت: یااا. من چجوری با این وضعم برم پارتی آخه...
مرسی از حمایتاتون
۶.۹k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.