فیک کوک پارت ۵
بورام ویو
از ماری خدافظی کردیم و سوار ماشین کوک شدیم تا خونمون هیچ حرفی زده نشده
از ماشین که پیدا شده با کلید درو باز کردم و وارد خونه شدم و آروم آروم روی پارکت های خونه تا اتاقم قدم برداشتم وارد اتاق شدم و خودمو محکم رو تخت پرت کردم از خستگی مینالیدم
امشب واقعا گرم بود برای همین تصمیم گرفتم از لباس خواب های باز و کوتاهی رو بپوشم و برم لای پتو میدونم میدونم خیلی خلم که تو این گرما میرم باز پتو ولی اگه راستش رو بخوای من آدمی هستم که به چیز هایی که وجود ندارن باور دارم هیع من همینم دیگه داشتم به حرفای کوک تو پارتی فکر میکردم لحظه ای که دستش رو سمتم دراز کرد تا باهم برقصیم هوف چقدر خوب
که صدای کلیک در رو شنیدم
+کی میتونه باشه این وقت شب
رویی لباسم رو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون فکر کردم داداشم برگشته ولی یادم افتاد که گفتش امشب با ماریه که بوی تلخ و مردونه ای رو احساس کردم و دقیقا همون لحظه دست هایی که پر شده بود از تتو دور کمرم حلقه شد با صدای آروم گفتم
+ کوک تو اینجا چیکار میکنی
-بعدا بهت میگم بیا بریم بخوابیم
به سمت اتاقم هدایتمون کرد که با تعجب ازش پرسیدم
+میخوای پیش من بخوابی
-ارع مشکلیه
+خب پس من باید لباسم رو عوض کنم و برای تو هم لباس بیارم
یه نگاه به سر تا پام انداخت به نیشخند زد گفت -نمیخواد
که همون لحظه پیرهن و شلوارش رو در آورد
+( جیغ )
-ششش چرا جیغ میزنی الان مامان بابات بیدار میشن
+تو .. تو الان جلو من .. اه خدای الان برات یه شلوارک میارم بپوشی
که همون لحظه دستم رو گرفت و انداختم رو خودش میتونستم دی*ک برانگیخته شده رو حس کنم وایسا ببینم اون مسته
…
عرض کنم خدمتتون که خانم سوتین نبسته بود برای همین توجه سی*نش پیدا بود 😇
از ماری خدافظی کردیم و سوار ماشین کوک شدیم تا خونمون هیچ حرفی زده نشده
از ماشین که پیدا شده با کلید درو باز کردم و وارد خونه شدم و آروم آروم روی پارکت های خونه تا اتاقم قدم برداشتم وارد اتاق شدم و خودمو محکم رو تخت پرت کردم از خستگی مینالیدم
امشب واقعا گرم بود برای همین تصمیم گرفتم از لباس خواب های باز و کوتاهی رو بپوشم و برم لای پتو میدونم میدونم خیلی خلم که تو این گرما میرم باز پتو ولی اگه راستش رو بخوای من آدمی هستم که به چیز هایی که وجود ندارن باور دارم هیع من همینم دیگه داشتم به حرفای کوک تو پارتی فکر میکردم لحظه ای که دستش رو سمتم دراز کرد تا باهم برقصیم هوف چقدر خوب
که صدای کلیک در رو شنیدم
+کی میتونه باشه این وقت شب
رویی لباسم رو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون فکر کردم داداشم برگشته ولی یادم افتاد که گفتش امشب با ماریه که بوی تلخ و مردونه ای رو احساس کردم و دقیقا همون لحظه دست هایی که پر شده بود از تتو دور کمرم حلقه شد با صدای آروم گفتم
+ کوک تو اینجا چیکار میکنی
-بعدا بهت میگم بیا بریم بخوابیم
به سمت اتاقم هدایتمون کرد که با تعجب ازش پرسیدم
+میخوای پیش من بخوابی
-ارع مشکلیه
+خب پس من باید لباسم رو عوض کنم و برای تو هم لباس بیارم
یه نگاه به سر تا پام انداخت به نیشخند زد گفت -نمیخواد
که همون لحظه پیرهن و شلوارش رو در آورد
+( جیغ )
-ششش چرا جیغ میزنی الان مامان بابات بیدار میشن
+تو .. تو الان جلو من .. اه خدای الان برات یه شلوارک میارم بپوشی
که همون لحظه دستم رو گرفت و انداختم رو خودش میتونستم دی*ک برانگیخته شده رو حس کنم وایسا ببینم اون مسته
…
عرض کنم خدمتتون که خانم سوتین نبسته بود برای همین توجه سی*نش پیدا بود 😇
۹.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.