عشقی که بهم دادی
"part 107"
*از زبان ا.ت
بعد از اینکه کارت اتاقو گرفتم با سرعت هرچه تمام تر دویدم سمت آسانسور
وای خدا اگه دیر برسمممم؟!
حیثیتم میره
از آسانسور پیاده شدم و دویدم سمت اتاق
درو باز کردم و پریدم تو
حمله بردم سمت کمد لباسا
کت و شلوار مشکیمو برداشتم و پیراهن سفید زیریش
سریع لباسامو پوشیدم
رفتم سر میز آرایش
یه خط چشم نازک
ریمل
برق لب
رفتم عقب و خودمو تو آینه نگاه کردم
خوبه...خوشگل شدم
موهامو شونه زدم و ریهتم دورم
یه کش هم گذاشتم توی جیب کتم
ساعتمو پوشیدم و کیفمو جمع کردم
قاب گوشیمو عوض کردم که با استایلم ست باشه
کفشای پاشنه بلند مشکیمو پوشیدم
به ساعت مچیم نگاهی انداختم
۸:۲۰ دقیقه بود
خوب حاضر شدم
ولی باید بجنبم...تاکسی بگیرم که به ترافیک نخورم
وای هانا
اون کدوم گوریه
وای شتتت
قدمامو سمت اتاق جیمین و هانا تند کردم
جلوی در اتاق ایستادمو محکم در زدم
یهو در باز شد و قیافه جیمین که کل موهاش تو صورتش بود رو دیدم
+جیمین...هانا رو صدا بزن باید بریم
/کجا این وقت صبح؟!
+سمیناررررر....دیر شد...زود بیدارش کن هانا فقط یک ساعت حمومش طول میشه وقت نداریم بدووووو
جیمین چشماشو گرد کردم و گفت
/ب...باشه الان
دوید تو اتاق
منم پشت سرش رفتم تو اتاق تا زودی هانا رو جنع جور کنم
*از زبان این وو
با ترس و لرز به اتاق رئیس نزدیک شدم و در رو زدم
رئیس اومد دم در
*از زبان تهیونگ
_به به...میذاشتی ظهر میومدی
!رئیس بخدا....
_یعنی صداتو نشنوش این وو...عوض اینکه بخوای بهونه بیاری برو ماشینو حاضر کن
!چ..چشم
از چشمای گود افتاده ش معلومه دیشب جیهون نذاشته بخوابه
با غرور خودمو تو آینه دیدم
پوزخندی زدم و گفتم
_پسر منه دیگه...پسر کیم تهیونگ
خندیدم و گره کراواتمو کور تر کردم
یقه پراهنمو آوردم پایین و مرتبش کردم
جلیقه مو پوشیدم و دکمه هاشو بستم
دکمه های آستین پیراهنمو بستم و کت رو از روی تخت برداشتم و پوشیدم
به میز نزدیک شدم و ساعتمو برداشتم و پوشیدم
موهامو با شونه مرتب کردم و به خودم ادکلن زدم
کفشامو که پوشیدم
خودمو تو آینه دیدم
اوفففف چه مستر کیم خوش تیپیییی(بر منکرش لعنت)
*از زبان ا.ت
بعد از اینکه کارت اتاقو گرفتم با سرعت هرچه تمام تر دویدم سمت آسانسور
وای خدا اگه دیر برسمممم؟!
حیثیتم میره
از آسانسور پیاده شدم و دویدم سمت اتاق
درو باز کردم و پریدم تو
حمله بردم سمت کمد لباسا
کت و شلوار مشکیمو برداشتم و پیراهن سفید زیریش
سریع لباسامو پوشیدم
رفتم سر میز آرایش
یه خط چشم نازک
ریمل
برق لب
رفتم عقب و خودمو تو آینه نگاه کردم
خوبه...خوشگل شدم
موهامو شونه زدم و ریهتم دورم
یه کش هم گذاشتم توی جیب کتم
ساعتمو پوشیدم و کیفمو جمع کردم
قاب گوشیمو عوض کردم که با استایلم ست باشه
کفشای پاشنه بلند مشکیمو پوشیدم
به ساعت مچیم نگاهی انداختم
۸:۲۰ دقیقه بود
خوب حاضر شدم
ولی باید بجنبم...تاکسی بگیرم که به ترافیک نخورم
وای هانا
اون کدوم گوریه
وای شتتت
قدمامو سمت اتاق جیمین و هانا تند کردم
جلوی در اتاق ایستادمو محکم در زدم
یهو در باز شد و قیافه جیمین که کل موهاش تو صورتش بود رو دیدم
+جیمین...هانا رو صدا بزن باید بریم
/کجا این وقت صبح؟!
+سمیناررررر....دیر شد...زود بیدارش کن هانا فقط یک ساعت حمومش طول میشه وقت نداریم بدووووو
جیمین چشماشو گرد کردم و گفت
/ب...باشه الان
دوید تو اتاق
منم پشت سرش رفتم تو اتاق تا زودی هانا رو جنع جور کنم
*از زبان این وو
با ترس و لرز به اتاق رئیس نزدیک شدم و در رو زدم
رئیس اومد دم در
*از زبان تهیونگ
_به به...میذاشتی ظهر میومدی
!رئیس بخدا....
_یعنی صداتو نشنوش این وو...عوض اینکه بخوای بهونه بیاری برو ماشینو حاضر کن
!چ..چشم
از چشمای گود افتاده ش معلومه دیشب جیهون نذاشته بخوابه
با غرور خودمو تو آینه دیدم
پوزخندی زدم و گفتم
_پسر منه دیگه...پسر کیم تهیونگ
خندیدم و گره کراواتمو کور تر کردم
یقه پراهنمو آوردم پایین و مرتبش کردم
جلیقه مو پوشیدم و دکمه هاشو بستم
دکمه های آستین پیراهنمو بستم و کت رو از روی تخت برداشتم و پوشیدم
به میز نزدیک شدم و ساعتمو برداشتم و پوشیدم
موهامو با شونه مرتب کردم و به خودم ادکلن زدم
کفشامو که پوشیدم
خودمو تو آینه دیدم
اوفففف چه مستر کیم خوش تیپیییی(بر منکرش لعنت)
۶.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.