فقد ی هم اوتاقی پارت۱
از زبون چویا:زیادی خسته بودم امروز باید میرفتم ژاپن آخه بخواتر دوستم به چین اومده بودم و مقیه که رسیدم دازای رو دیدم
چویا:هی کسافت عوضی
دازای:اهه هویجم وایسا
از زبون چویا:دوویدم و رسیدم هتل رفتم تو و دیگه رفتم تو اوتاقم
دازای هول دادو اومه تو
چویا:داری چیکا میکنه از اوتاقم گمشو بیرون
از زبون چویا دمپایم رو براش پرت کردم
دازای:اههه بس کن هم اتاقیتم روانی
چویا : چییییییییییییییییییییییییی
تق تق تق (صدای در)
چویا :برم درو باز کنم ببینم کیه
در باز کرد
مانجیرو :س س لام چویا
چویا:مانجیرووووو دلم برات تنگ شده بود
دازای:چویا دستشویی دارم(😂😂😂)
چویا:خوب برو بکن
مانجیرو:امممم تو و همون پسره تویی اوتاقین
چویا:آره
مانجیرو :که اینتور اممممم من دیگه برم ساعت۱ ماکیما دعوام میکنه
چویا:اممممم باشه خداحافظ اییییی دازای کجایی باید زنگ بزنم بهش
در حال زنگ خوردن
چویا:اهننننننن جواب نمیده
شترققق
چویا :صدای چی بود اهان فک کنم صدای در......
دازای :س س س س لاممممم چویا
چویا:خاک بر سرم مستی؟؟؟؟؟؟
دازای:نمیدون ن ن ممم
از زبون نویسنده:چویارو حول داد رو تخت
چویا :روانی داری چیکا میکنی
دازای:الان میفهمی
کتشو درورد و خودشو انداخت رو چویا
چویا: د د د د ازای دکمه های پیرنمو باز نکننن نههه لیوان کجاس
لیوان سر میز بود لیوان رو برداشت و زد تد سر دازای
چویا:هوففففف بی هوش شد یکم بشینم فیلم ببینم
۴ساعت بعد
چویا:عجب فیلمی بو
دازای:اوهوم
چویا:عوضیییی تو هنو بیداری
دازای:نه په خوابم
چویا :مگ بیهوش نبودی
دازای:نمد
چویا:برو بتمرگ تا منم بیام
دازای:اوکی
چویا:نههههههههه نمیخوام سر ی تخت باشیم نهههههه
دازای:به عنم
چویا ساکت شو بیشعور
دازای:میخوام لخت بخوابم
چویا:گوه میخوری
دازای:چراااااا
چویا:چون منم رو تختم
دازای:اهانننن
چویا:هی کسافت عوضی
دازای:اهه هویجم وایسا
از زبون چویا:دوویدم و رسیدم هتل رفتم تو و دیگه رفتم تو اوتاقم
دازای هول دادو اومه تو
چویا:داری چیکا میکنه از اوتاقم گمشو بیرون
از زبون چویا دمپایم رو براش پرت کردم
دازای:اههه بس کن هم اتاقیتم روانی
چویا : چییییییییییییییییییییییییی
تق تق تق (صدای در)
چویا :برم درو باز کنم ببینم کیه
در باز کرد
مانجیرو :س س لام چویا
چویا:مانجیرووووو دلم برات تنگ شده بود
دازای:چویا دستشویی دارم(😂😂😂)
چویا:خوب برو بکن
مانجیرو:امممم تو و همون پسره تویی اوتاقین
چویا:آره
مانجیرو :که اینتور اممممم من دیگه برم ساعت۱ ماکیما دعوام میکنه
چویا:اممممم باشه خداحافظ اییییی دازای کجایی باید زنگ بزنم بهش
در حال زنگ خوردن
چویا:اهننننننن جواب نمیده
شترققق
چویا :صدای چی بود اهان فک کنم صدای در......
دازای :س س س س لاممممم چویا
چویا:خاک بر سرم مستی؟؟؟؟؟؟
دازای:نمیدون ن ن ممم
از زبون نویسنده:چویارو حول داد رو تخت
چویا :روانی داری چیکا میکنی
دازای:الان میفهمی
کتشو درورد و خودشو انداخت رو چویا
چویا: د د د د ازای دکمه های پیرنمو باز نکننن نههه لیوان کجاس
لیوان سر میز بود لیوان رو برداشت و زد تد سر دازای
چویا:هوففففف بی هوش شد یکم بشینم فیلم ببینم
۴ساعت بعد
چویا:عجب فیلمی بو
دازای:اوهوم
چویا:عوضیییی تو هنو بیداری
دازای:نه په خوابم
چویا :مگ بیهوش نبودی
دازای:نمد
چویا:برو بتمرگ تا منم بیام
دازای:اوکی
چویا:نههههههههه نمیخوام سر ی تخت باشیم نهههههه
دازای:به عنم
چویا ساکت شو بیشعور
دازای:میخوام لخت بخوابم
چویا:گوه میخوری
دازای:چراااااا
چویا:چون منم رو تختم
دازای:اهانننن
۲.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.