دلهره
# دلهره
part 85
ویو نامجون
همونجور که گفته بود به همون محلی که ادرسش رو فرستاده بود رفتم
با ورودم به اونجا با یه خرابه مواجه شدم نکنه اشتباه اومدم
با چشمام اطراف رو انالیز کردم ولی خبری از هیج کس نبود
انگار سر کارم گذاشته بودن راهم رو گرفتم و خواستم برگردم که با اون صدا متوقف شدم
_ کجا به همین زودی
اون کی بود یعنی
به سمتش برگشتم و اینبار من ادامه دادم
_ اول از همه بگو کی هستی دومن چرا منو به اینجا کشیدی
_ نگو که منو یادت نمیاد واقعا ازت نا امید شدم یعنی اون همه روز رو یادت رفت اون رفیق قدیمیت رو یادت رفت
و اون هدفمون چی اونم یادت رفته انگاری مگه نه
_ از کدوم هدف صحبت میکنی
ولی اینبار در جواب قیافه ی خیلی جدی گرفت
_ جانگ هیونجین هستم کسی که باهم قول دادیم باهم نسل انسانا رو نابود کنیم همونجور که اونا نسل ما رو نابود کردن
با این حرفش تازه یادم افتاد اون هیونجین بود همون کسی که سال ها کنارم بود همون دوست قدیمی ولی اون الا اینجا چیکار میکنه فکر نکنم باید اینجا باشه
_ متاسفم ولی من منصرف شدم هیونجین تو هم همینکارو کن با لین کار به جایی نمیرسیم من یبار اومدم این کار رو انجام بدم ولی بخاطرش چهل سال زندانی شدم و فقط زجر کشیدم
دوباره اینکار رو تکرار نمیکنم
_ فکر کردی حرفتو باور میکنم تو روی این هدف مصمم تر از من بود ولی میدونی چیه تو موجود ضعیفی بودی همیشه عاشق اون ادما میشدی و خودتم میدونی همیشه اونا تو رو رد کردن پس چرا انقدر ساده ای این ساده بودنت رو بزار کنار اون دختر که هیچ احساسی بهت نداره خودتم خوب میدونی پس چرا هنوز عاشقشی هوم
_ بس کن اگه منو اینجا برای ایت حرفا کشوندی همین الا میرم
چون من نمیخوام دوباره اونکارام رو تکرار کنم میدونی بخاطر اون کارام چقدر باعث نابود شدن یه دختر بیگناه شدم
_ بسه تو این حرفا رو فقط برای این میزنی چون باز عاشق شدی
_ اره عاشقش شدم چیکار کنم بنظرت هوم تقصیر منه نه تقصیر قلبمه پس بس کن
قدمی برداشتم که برگردم ولی با حرفی که زد سر جام میخکوب شدم
_ میدونستم همینکار رو میکنی پس خودم زودتر قدم برداشتم
_ چیکار کردی هیونجین
_ تو بخاطر اون دختر کنار کشیدی پس منم تصمیم گرفتم اول از هنه اونو نابود کنم
اون داشت چی میگفت چیکار کرده نکنه اسیبی به نوئل زده
بهش هجوم بردم و از یعقش گرفتم
_ چیکار کردی با اون دختر
_ فعلا دارم اول اطرافیانش رو میگیرم ولی نوبت به خود دخترم میرسه
_ حق نداری اسیبی به اون دختر بزنی فهمیدی
_ واقعا که خیلی ساده ای میدونی گه من مثل تو عاشق اون ادما نمیشم
نمیخوام بهم کمک کنی خودم این کار رو به تنهایی میکنم ولی اینو بدون ازت نا امید شدم
ولی اینو بدون اگه بخوای جلوم رو بگیری تو رو هم نابود میکنم
part 85
ویو نامجون
همونجور که گفته بود به همون محلی که ادرسش رو فرستاده بود رفتم
با ورودم به اونجا با یه خرابه مواجه شدم نکنه اشتباه اومدم
با چشمام اطراف رو انالیز کردم ولی خبری از هیج کس نبود
انگار سر کارم گذاشته بودن راهم رو گرفتم و خواستم برگردم که با اون صدا متوقف شدم
_ کجا به همین زودی
اون کی بود یعنی
به سمتش برگشتم و اینبار من ادامه دادم
_ اول از همه بگو کی هستی دومن چرا منو به اینجا کشیدی
_ نگو که منو یادت نمیاد واقعا ازت نا امید شدم یعنی اون همه روز رو یادت رفت اون رفیق قدیمیت رو یادت رفت
و اون هدفمون چی اونم یادت رفته انگاری مگه نه
_ از کدوم هدف صحبت میکنی
ولی اینبار در جواب قیافه ی خیلی جدی گرفت
_ جانگ هیونجین هستم کسی که باهم قول دادیم باهم نسل انسانا رو نابود کنیم همونجور که اونا نسل ما رو نابود کردن
با این حرفش تازه یادم افتاد اون هیونجین بود همون کسی که سال ها کنارم بود همون دوست قدیمی ولی اون الا اینجا چیکار میکنه فکر نکنم باید اینجا باشه
_ متاسفم ولی من منصرف شدم هیونجین تو هم همینکارو کن با لین کار به جایی نمیرسیم من یبار اومدم این کار رو انجام بدم ولی بخاطرش چهل سال زندانی شدم و فقط زجر کشیدم
دوباره اینکار رو تکرار نمیکنم
_ فکر کردی حرفتو باور میکنم تو روی این هدف مصمم تر از من بود ولی میدونی چیه تو موجود ضعیفی بودی همیشه عاشق اون ادما میشدی و خودتم میدونی همیشه اونا تو رو رد کردن پس چرا انقدر ساده ای این ساده بودنت رو بزار کنار اون دختر که هیچ احساسی بهت نداره خودتم خوب میدونی پس چرا هنوز عاشقشی هوم
_ بس کن اگه منو اینجا برای ایت حرفا کشوندی همین الا میرم
چون من نمیخوام دوباره اونکارام رو تکرار کنم میدونی بخاطر اون کارام چقدر باعث نابود شدن یه دختر بیگناه شدم
_ بسه تو این حرفا رو فقط برای این میزنی چون باز عاشق شدی
_ اره عاشقش شدم چیکار کنم بنظرت هوم تقصیر منه نه تقصیر قلبمه پس بس کن
قدمی برداشتم که برگردم ولی با حرفی که زد سر جام میخکوب شدم
_ میدونستم همینکار رو میکنی پس خودم زودتر قدم برداشتم
_ چیکار کردی هیونجین
_ تو بخاطر اون دختر کنار کشیدی پس منم تصمیم گرفتم اول از هنه اونو نابود کنم
اون داشت چی میگفت چیکار کرده نکنه اسیبی به نوئل زده
بهش هجوم بردم و از یعقش گرفتم
_ چیکار کردی با اون دختر
_ فعلا دارم اول اطرافیانش رو میگیرم ولی نوبت به خود دخترم میرسه
_ حق نداری اسیبی به اون دختر بزنی فهمیدی
_ واقعا که خیلی ساده ای میدونی گه من مثل تو عاشق اون ادما نمیشم
نمیخوام بهم کمک کنی خودم این کار رو به تنهایی میکنم ولی اینو بدون ازت نا امید شدم
ولی اینو بدون اگه بخوای جلوم رو بگیری تو رو هم نابود میکنم
۶.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.