فیک عاشقی p29
هایون ویو: اون ا.ت بود که ...افتلده بود روی زمین... رفتم سمتش و سرشو برگردوندم سمت خودم .
قلبم روی دوهزار میزد که نکنه اتفاقی براش افتاده باشه چشمام پراشک شده بود .
خدایا لطفا اتفاقی نیفتاده باشه .
که یهو ا.ت چشماشو باز کرد و پقی زد زیر خنده .
منم مات و مبهوت فقط نگاهش میکردم .
یهو به خودم اومدم و فهمیدم که چیشد اشکامو پاک کردم و یک مشت آروم زدم به بازوش و گفتم .
هایوت: یاا خیلی نامردی داشتم میمردم از نگرانی(با بغض)
ا.ت:(خنده) وای خدا..... واقعا داری بهخاطر من گریه میکنی؟
هایون: واقعاکه .... توقع داری پاشم برات برقصم؟(بابغض و خنده)
ا.ت: یاا چرا گریه میکنی؟من که حالم خوبه فقط میخواستم بلندشم که سرم گیج رفت و تعادلمو ازدست دادم . همین(لبخند)
هایون: سرگیجه برای چی؟(بغض)
ا.ت:(با انگشت شصت اشکاشو پاک کرد) چیز مهمی نیست .
بهت که گفتم اینا طبیعیه(لبخند)
هایون: دقیقا کجاشون طبیعیه؟
ا.ت: من کم خونی دارم . الانم که پریودم پس سرگیجههام عادیه(لبخند)
هایون: آخرهفته بهزور میبرمت دکتر.
ا.ت: خیلیخب حالا بلند شو تا مامانم نکشتتمون(خنده)
هایون: راست میگی . بلندشو بریم .
ا.ت ویو: کیفمو ازهایون گرفتم و باهم به سمت خونه حرکت کردیم .
توراه سکات بودیم و هیچکدوممون حرفی نمیزد .
ا.ت: از دستم ناراحتی؟
هایون: (اخم کیوت)
ا.ت: وای خدا . اخماشو ببین .
اخماتو بازکن چروک میشه صورت زشتت.
هایون: من زشتم؟
ا.ت: په نه په من زشتم .
هایون: صدالبته .
ا.ت: من به این خوشگلی .
هایون: معلومه .
ا.ت: معلم نکته زیادداد؟
هایون: بله گلم بریم خونه مجبوره همشون رو بنویسی بعدشم بخونی فردا یک آزمون کوچیک داریم(لبخند خبیثانه)
ا.ت: نههه خدایا.
هایون: حقته .
ا.ت: نامرد من درد دارم (با لحنی غرغرو)
هایون: بازم حقته گلم . انقدرهم نق نق نکن مپل بچهها دیگه فوقش دوساعتطول بکشه بنویسی دوساعتم بخونی .
ا.ت: کمه؟
هایون: میخواستی نری بخوابی . بهمنچه.
ا.ت: آره رفتم خوابیدم استراحت کردم .
توهم نشستی سرکلاس درس گوش کردی و امیدوارم یادهم گرفته باشی چون فردا من تقلب مقلب نمیرسونم به کسی .
هایون: توغلط میخوری پدسگ.
ا.ت: پس باید بهم کمک کنی تو نوشتنشون .
هایون: باشه(حرصی)
ا.ت:(خنده)
ا.ت ویو: زنگ درو زدم . مامانم درو باز کرد رفتیم داخل و....
کوک ویو: یعنی ا.ت رسیده؟
حالش بهتر شده؟
شاید چیزی نیاز داشته باشه .
آخه منکه شمارشو ندارم که حداقل پیام بدم یا زنگ بزنم ببینم خالش چجوریه .
حالا چیکار کنم ..... آممم......
فهمیدم .
بزار برم توکانال مدرسه بعد پیویشو پیدا میکنم.
رفتم داخل کانال مدرسه و رفتم داخل پیویش .
خب حالا چی بگم؟
امم ... سلام خوبی؟... نه این خوب نیست.
سلام بامزه خان بهتری؟...... اممم .... همین خوبه .
بلتخره بعد ار کلی کلنجار رفتن با خودم ارسال کردم پیامرو .
اوفف چرا سین نمیزنه .
آخرین بار ۱۵ دقیقه قبل آنلاین بوده .
آنلاین شوووو .
ایخدا.
خدایا من چرا اینجوری شدم .
چرا انقدر این دختر برام خاص و متفاوته تو عمرم کلی دختر دیدم که قصد داشتن خودشون رو بهم بچسبونن خوشگل بودن اما ا.ت ... اون اصلا یک چیز متفاوته .
اصلا من چرا دارم ا.ت رو با اونا مقایسه میکنم .
خاک توسرت کوک .(خدا نکوله خرگوشی)
وای خدایا من نباید عاشق بشم نباید بشم .
من و.... ا.ت .... فقط ..... دوستیم .... بفهم لعنتی انقدر تند نزن منو اون فقط دوستیم ...
داشتم با خودم صحبت میکردم که ....
خب . خب
بلاخره شرطارو رسوندید .
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا حمایت فراموش نشه قشنگام .
کامنت یادتون نره .❤️
قلبم روی دوهزار میزد که نکنه اتفاقی براش افتاده باشه چشمام پراشک شده بود .
خدایا لطفا اتفاقی نیفتاده باشه .
که یهو ا.ت چشماشو باز کرد و پقی زد زیر خنده .
منم مات و مبهوت فقط نگاهش میکردم .
یهو به خودم اومدم و فهمیدم که چیشد اشکامو پاک کردم و یک مشت آروم زدم به بازوش و گفتم .
هایوت: یاا خیلی نامردی داشتم میمردم از نگرانی(با بغض)
ا.ت:(خنده) وای خدا..... واقعا داری بهخاطر من گریه میکنی؟
هایون: واقعاکه .... توقع داری پاشم برات برقصم؟(بابغض و خنده)
ا.ت: یاا چرا گریه میکنی؟من که حالم خوبه فقط میخواستم بلندشم که سرم گیج رفت و تعادلمو ازدست دادم . همین(لبخند)
هایون: سرگیجه برای چی؟(بغض)
ا.ت:(با انگشت شصت اشکاشو پاک کرد) چیز مهمی نیست .
بهت که گفتم اینا طبیعیه(لبخند)
هایون: دقیقا کجاشون طبیعیه؟
ا.ت: من کم خونی دارم . الانم که پریودم پس سرگیجههام عادیه(لبخند)
هایون: آخرهفته بهزور میبرمت دکتر.
ا.ت: خیلیخب حالا بلند شو تا مامانم نکشتتمون(خنده)
هایون: راست میگی . بلندشو بریم .
ا.ت ویو: کیفمو ازهایون گرفتم و باهم به سمت خونه حرکت کردیم .
توراه سکات بودیم و هیچکدوممون حرفی نمیزد .
ا.ت: از دستم ناراحتی؟
هایون: (اخم کیوت)
ا.ت: وای خدا . اخماشو ببین .
اخماتو بازکن چروک میشه صورت زشتت.
هایون: من زشتم؟
ا.ت: په نه په من زشتم .
هایون: صدالبته .
ا.ت: من به این خوشگلی .
هایون: معلومه .
ا.ت: معلم نکته زیادداد؟
هایون: بله گلم بریم خونه مجبوره همشون رو بنویسی بعدشم بخونی فردا یک آزمون کوچیک داریم(لبخند خبیثانه)
ا.ت: نههه خدایا.
هایون: حقته .
ا.ت: نامرد من درد دارم (با لحنی غرغرو)
هایون: بازم حقته گلم . انقدرهم نق نق نکن مپل بچهها دیگه فوقش دوساعتطول بکشه بنویسی دوساعتم بخونی .
ا.ت: کمه؟
هایون: میخواستی نری بخوابی . بهمنچه.
ا.ت: آره رفتم خوابیدم استراحت کردم .
توهم نشستی سرکلاس درس گوش کردی و امیدوارم یادهم گرفته باشی چون فردا من تقلب مقلب نمیرسونم به کسی .
هایون: توغلط میخوری پدسگ.
ا.ت: پس باید بهم کمک کنی تو نوشتنشون .
هایون: باشه(حرصی)
ا.ت:(خنده)
ا.ت ویو: زنگ درو زدم . مامانم درو باز کرد رفتیم داخل و....
کوک ویو: یعنی ا.ت رسیده؟
حالش بهتر شده؟
شاید چیزی نیاز داشته باشه .
آخه منکه شمارشو ندارم که حداقل پیام بدم یا زنگ بزنم ببینم خالش چجوریه .
حالا چیکار کنم ..... آممم......
فهمیدم .
بزار برم توکانال مدرسه بعد پیویشو پیدا میکنم.
رفتم داخل کانال مدرسه و رفتم داخل پیویش .
خب حالا چی بگم؟
امم ... سلام خوبی؟... نه این خوب نیست.
سلام بامزه خان بهتری؟...... اممم .... همین خوبه .
بلتخره بعد ار کلی کلنجار رفتن با خودم ارسال کردم پیامرو .
اوفف چرا سین نمیزنه .
آخرین بار ۱۵ دقیقه قبل آنلاین بوده .
آنلاین شوووو .
ایخدا.
خدایا من چرا اینجوری شدم .
چرا انقدر این دختر برام خاص و متفاوته تو عمرم کلی دختر دیدم که قصد داشتن خودشون رو بهم بچسبونن خوشگل بودن اما ا.ت ... اون اصلا یک چیز متفاوته .
اصلا من چرا دارم ا.ت رو با اونا مقایسه میکنم .
خاک توسرت کوک .(خدا نکوله خرگوشی)
وای خدایا من نباید عاشق بشم نباید بشم .
من و.... ا.ت .... فقط ..... دوستیم .... بفهم لعنتی انقدر تند نزن منو اون فقط دوستیم ...
داشتم با خودم صحبت میکردم که ....
خب . خب
بلاخره شرطارو رسوندید .
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا حمایت فراموش نشه قشنگام .
کامنت یادتون نره .❤️
۲۲.۵k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.