فیک طلسم شده قسمت ۲۹
جون کوک دوید دنبال جسیکا گفت وایسا نروووو سمت خیابون
جسیکا گفت ازت متنفرم و حلقه رو پس داد
سوار ماشین شد رفت عمارت جدیدش یه جایی دور از تراز شهر
جون کوک خیلی عذاب وجدان گرفته بود
برگشت خونه تا لباس بپوشه و بره یهو
دختره گفت کجا ایشالله هوم منو تنها نزار شوهریییی
جون کوک هم عصبی شده بود کمربندشو درآورد تا چند شلاق زد بهش
گفت خفه شو آشغال عوضی تقصیر تو بودش
زندگی منو خراب کردی
دختره داد زد جــٔون بسه الان بچم سقط میشه
جون کوک گفت چییییی با تعجب
جسیکا هم داشت توی حمام گریه میکرد و به خودش لعنت میفرستاد
دختره بی هوش شد خونی بود لباس اش
جون کوک بردش بیمارستان
جسیکا گفت ازت متنفرم و حلقه رو پس داد
سوار ماشین شد رفت عمارت جدیدش یه جایی دور از تراز شهر
جون کوک خیلی عذاب وجدان گرفته بود
برگشت خونه تا لباس بپوشه و بره یهو
دختره گفت کجا ایشالله هوم منو تنها نزار شوهریییی
جون کوک هم عصبی شده بود کمربندشو درآورد تا چند شلاق زد بهش
گفت خفه شو آشغال عوضی تقصیر تو بودش
زندگی منو خراب کردی
دختره داد زد جــٔون بسه الان بچم سقط میشه
جون کوک گفت چییییی با تعجب
جسیکا هم داشت توی حمام گریه میکرد و به خودش لعنت میفرستاد
دختره بی هوش شد خونی بود لباس اش
جون کوک بردش بیمارستان
۷.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.