فیک (آخرین دیدار) پارت ۳
فیک (آخرین دیدار) پارت ۳
_چیییی
✓خفشوو
+خب چیکار میکنی
✓قبوله فردا ببرش
_چی نه مگه من وسیلم یا عروسکم
✓دهنتو ببند برو خونه تا من بیام
_(ا. ت گریان میره خونه)
ویو جونگ کوک
وقتی قبول کرد دل تو دلم نبود احساس کردم که واقعا عاشق کسی شدم. قبلا به عشق در نگاه اول اعتقاد نداشتم ولی الان خیلی قبولش دارم. حالا اون نقشه ای که گفتمو فهمیدید نه 😈
ویو ا. ت
رسیدم خونه رفتم تو اتاقم لبسامو جعم کنم که ی یهو دیدم اون پسره با بادیگارداش اومدن همچیم آماده بود بجز لوازم آرایشم خواستم برشون دارم که اون پسره جونگکوک (دلتم بخواد بچم) گفت خودم هرچی میخوای رو برات میخرم
✓بلاخره رفتی
_آره دیگه از شر یکی مثل تو خلاص شدم
✓خوبه دلینگ دلینگ(صدای زنگ گوشی)
✓بله الووو
ی زنه: الو عشقم امشب خونتون خالیه؟(لوس)
آره عجیجم بیا اینجا تا جوجوتو بخورم برم (ادمین: وات د فاکک) ✓
زنه: باشه پس عشقم (اههههه چندشااا)
_بیشتر از این نمیرفت ازش انتظار
+میای بریم 😡
_اره😒
رفتن سوار ماشین شدن بادیگاردا ماشیناشون جدا بود و جونگ کوکم ماشینش جدا ا. ت سوار ماشین جونگکوک شد تو راه هیچ مکالمه ای نداشتن
رسیدن به ی غمارت خیلی بزرگ(عکسشو براتون میزارم)
+پیاده شو
_آها باشه
ویو ا. ت
ی عمارت خیلی بزرگی بود باورم نمیشد که قراره اینجا زندگی کنم
_میگم
+بله
_قرار بود براو لوازم آرایشی بگیری ها
+چی میخوای لیست کن بده به بادیگاردا برات بگیرن
_آها باشه (مظلوم)
وارد خونه شدن ا. ت با چمدونش رفت تو اتاق گوشیشو برداشتو رفت توش چرخید
+آجوما به ا. ت این لباسو بده و قوانینو بهش بگو
(علامت آجوما☆)
☆باشه پسرم
تق تق (صدای در)
_کیه
☆من آجوما هستم میشه بیام داخل
_حتما بفرمایید
☆سلام دخترم آقای جونگکوک گفت که بیام قوانین و لباس کارتو بهت بدم
_آها اوکی ولی چرا لباس کار
☆تو اینجا به عنوان ی خدمتکار شخصی آقای جئون شدی
_چی چرا من
+آجوماااا
☆آهان چیزه امم خ
من باید زود برم چون خیلی نباید توضیح بدم برات
خب قوانین اینجا
ـ...............
................ ـــــــــــ
_باشه آجوما
ویو ا. ت
لباسمو پوشیدم (عکسشو میزارم براتون) رفتم پایین زرد ا رو شستم بعد هول هوش ساعت ۱۰شب بود خیلی خسته بودم رفتم تو اتاقم که یهو دیدم جونگوک زو تختمه و یهو قوانینو یادم اومد
شرطا
لایک ۳
کامنت۵
ماچچچچچ 😘
#فیک
_چیییی
✓خفشوو
+خب چیکار میکنی
✓قبوله فردا ببرش
_چی نه مگه من وسیلم یا عروسکم
✓دهنتو ببند برو خونه تا من بیام
_(ا. ت گریان میره خونه)
ویو جونگ کوک
وقتی قبول کرد دل تو دلم نبود احساس کردم که واقعا عاشق کسی شدم. قبلا به عشق در نگاه اول اعتقاد نداشتم ولی الان خیلی قبولش دارم. حالا اون نقشه ای که گفتمو فهمیدید نه 😈
ویو ا. ت
رسیدم خونه رفتم تو اتاقم لبسامو جعم کنم که ی یهو دیدم اون پسره با بادیگارداش اومدن همچیم آماده بود بجز لوازم آرایشم خواستم برشون دارم که اون پسره جونگکوک (دلتم بخواد بچم) گفت خودم هرچی میخوای رو برات میخرم
✓بلاخره رفتی
_آره دیگه از شر یکی مثل تو خلاص شدم
✓خوبه دلینگ دلینگ(صدای زنگ گوشی)
✓بله الووو
ی زنه: الو عشقم امشب خونتون خالیه؟(لوس)
آره عجیجم بیا اینجا تا جوجوتو بخورم برم (ادمین: وات د فاکک) ✓
زنه: باشه پس عشقم (اههههه چندشااا)
_بیشتر از این نمیرفت ازش انتظار
+میای بریم 😡
_اره😒
رفتن سوار ماشین شدن بادیگاردا ماشیناشون جدا بود و جونگ کوکم ماشینش جدا ا. ت سوار ماشین جونگکوک شد تو راه هیچ مکالمه ای نداشتن
رسیدن به ی غمارت خیلی بزرگ(عکسشو براتون میزارم)
+پیاده شو
_آها باشه
ویو ا. ت
ی عمارت خیلی بزرگی بود باورم نمیشد که قراره اینجا زندگی کنم
_میگم
+بله
_قرار بود براو لوازم آرایشی بگیری ها
+چی میخوای لیست کن بده به بادیگاردا برات بگیرن
_آها باشه (مظلوم)
وارد خونه شدن ا. ت با چمدونش رفت تو اتاق گوشیشو برداشتو رفت توش چرخید
+آجوما به ا. ت این لباسو بده و قوانینو بهش بگو
(علامت آجوما☆)
☆باشه پسرم
تق تق (صدای در)
_کیه
☆من آجوما هستم میشه بیام داخل
_حتما بفرمایید
☆سلام دخترم آقای جونگکوک گفت که بیام قوانین و لباس کارتو بهت بدم
_آها اوکی ولی چرا لباس کار
☆تو اینجا به عنوان ی خدمتکار شخصی آقای جئون شدی
_چی چرا من
+آجوماااا
☆آهان چیزه امم خ
من باید زود برم چون خیلی نباید توضیح بدم برات
خب قوانین اینجا
ـ...............
................ ـــــــــــ
_باشه آجوما
ویو ا. ت
لباسمو پوشیدم (عکسشو میزارم براتون) رفتم پایین زرد ا رو شستم بعد هول هوش ساعت ۱۰شب بود خیلی خسته بودم رفتم تو اتاقم که یهو دیدم جونگوک زو تختمه و یهو قوانینو یادم اومد
شرطا
لایک ۳
کامنت۵
ماچچچچچ 😘
#فیک
۶.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.