part 46
#part_46
#فرار
دوست داشتیم دیانارو بکشیم کتی جونم که پسرش قربونش بره از اسم مامانم گرفته تا شماره شناسنامه بابامو دراورد و بماند که با کمک اذسلان چقدر دروغ گفتیم خدایا منو ببخش همشو گردن این ارسلان روانی بنویس من خیلی دختر خوبیم بوخودا وجدانمم تو این هیری ویری رو اعصابم دراز نشست میرفت گفت تعارف نکنیا !میخوای بیا نوشابه های منم مال تو وقتی دست به کمر به پسر مردم میگی باااششششه فکر الانشم باش که به شکر خوردن میفتی منم خیلی شیک شوتش کردم اونور والا من الان اعصابم خطه !
این دیاناعم اون پشت از قیافه های ما میخندید الان کهیر میزنم از حرص هی دیاناو و کتی جون حرف میزدن و منو ارسلانم عین برج زهر مار نشسته بودیم دیگه فکر کنم ساعت دوازده و نیم یک بود که حرفای کتی جون ته کشید و من سه ساعت شکنجه روحی سخت رو متحمل شدم به خدا راست میگن بهشت و جهنم همین دنیاست یادم که میفته دیانا چیا به کتی جون گفت آتیش میگرفتم ذوب میشدم حالا که دروغ گفتیم محرمیم چجوری جمعش کنیم اخه ؟من به این مجسمه آزادی محرمم؟اصلا به گروه خونیم میاد خدایی !؟داشتم فکر میکردم دستم به دیانا رسید دقیقا چجوری بکشمش که مرگش طبیعی جلوه کنه که صدای ارسلانث کنار گوشم شنیدم
- دنبالم بیا کارت دارم
بعدم عین بیشعورا بی توجه که مثلا من جلو این دیانا چجوری بلند شم برم باهاش گفت
- ببخشید مامان برم یه دوش سریع بگیرم و بیام یکم خسته ام
بلند شد بره که منم تند پیشو گرفتم
- اوممم چیزه ! منم برم یه کاری دارم الان میام ببخشیدا کتی جون
کتی جون یه لبخند شیطون زد و اومد چیزی بگه که باز این دیانا ابراز وجود کرد
#فرار
دوست داشتیم دیانارو بکشیم کتی جونم که پسرش قربونش بره از اسم مامانم گرفته تا شماره شناسنامه بابامو دراورد و بماند که با کمک اذسلان چقدر دروغ گفتیم خدایا منو ببخش همشو گردن این ارسلان روانی بنویس من خیلی دختر خوبیم بوخودا وجدانمم تو این هیری ویری رو اعصابم دراز نشست میرفت گفت تعارف نکنیا !میخوای بیا نوشابه های منم مال تو وقتی دست به کمر به پسر مردم میگی باااششششه فکر الانشم باش که به شکر خوردن میفتی منم خیلی شیک شوتش کردم اونور والا من الان اعصابم خطه !
این دیاناعم اون پشت از قیافه های ما میخندید الان کهیر میزنم از حرص هی دیاناو و کتی جون حرف میزدن و منو ارسلانم عین برج زهر مار نشسته بودیم دیگه فکر کنم ساعت دوازده و نیم یک بود که حرفای کتی جون ته کشید و من سه ساعت شکنجه روحی سخت رو متحمل شدم به خدا راست میگن بهشت و جهنم همین دنیاست یادم که میفته دیانا چیا به کتی جون گفت آتیش میگرفتم ذوب میشدم حالا که دروغ گفتیم محرمیم چجوری جمعش کنیم اخه ؟من به این مجسمه آزادی محرمم؟اصلا به گروه خونیم میاد خدایی !؟داشتم فکر میکردم دستم به دیانا رسید دقیقا چجوری بکشمش که مرگش طبیعی جلوه کنه که صدای ارسلانث کنار گوشم شنیدم
- دنبالم بیا کارت دارم
بعدم عین بیشعورا بی توجه که مثلا من جلو این دیانا چجوری بلند شم برم باهاش گفت
- ببخشید مامان برم یه دوش سریع بگیرم و بیام یکم خسته ام
بلند شد بره که منم تند پیشو گرفتم
- اوممم چیزه ! منم برم یه کاری دارم الان میام ببخشیدا کتی جون
کتی جون یه لبخند شیطون زد و اومد چیزی بگه که باز این دیانا ابراز وجود کرد
۲.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.