P7
《Mine》
پارت۷
فلیکس:ا.ت منو تو فقط باهم دوستیم
به سومی نگاه کردم که داشت میخندید لعنتی همش کار اونه
تنه ای به فلیکس زدم که باعث شدم بیوفته و بعد رفتم مدرسه
سر کلاس همش به جیمین فکر میکردم یعنی حالش خوبه؟خیلی وقته نرفتم پیشش
(پرش زمانی ب تموم شدن کلاس )
رفتم خونه رامن درست کردم و خوردم یه دوش ۴۰ مینی گرفتم
و به ساعت نگاه کردم ساعت ۶ بود
رفتم خوابیدم و وقتی بیدار شدم .....
اینجا کجا بود ؟
تقریبا تا مچ پاهاش ماده ی سیاهی بود و اون ماده از همه جا آویزون بود یکم جلو تر اون جیمین رو دید که نشسته بود
رفت سمت جیمین و وقتی جیمین برگشتت..
چی شده بود چشماش بد جوری پف کرده بود و داشت گریه میکرد
ا.ت:جیمینی؟
.....
ا.ت جیمین رو بغل کرد که باعث شد گریه ش شدید تر بشه
جیمین با گریه:چرااا
جیمین:چرا هروقت نیاز داری میای اینجا ها؟تو کاملا منو فراموش کردی و همش پیش اون پسره ی اشغال فلیکس بودی
ا.ت من دوستت دارم میفهمی ؟
ا.ت اول کمی تعجب کرد و بعد گفت:ببخشید جیمینی میشه ببخشی قول میدم همیشه بیام پیشت
جیمین:قول میدی
ا.ت:اوهوم اصلا جیمین بگو تو کدوم بیمارستانی که من بیام پیشت و اینطوری هم روز هم شب پیش هم هستیم
جیمین با ذوق:هوراااااا ا.ت راست میگییییییی خب من تو بیمارستان(هرچی خواستید بنویسید)هستم
ا.ت:اکی پس آماده باش الان میام
ا.ت ویو:
از خواب پاشدم ساعت ۶ و نیم بود و هنوز هوا روشن بود
یه تیشرت لش سیاه پوشیدم با یه شلوار بگ لی
موهامو دوموشی کردم یه آرایش لایت کردم و رفتم
به بیمارستان()
ا.ت:امم سلام من میخاستم آقای پارک جیمینو ببینم
پرستار:امم حتما ولی میشه بگید نبستتون با آقای پارک جیمین چیه؟
ا.ت:من دوستش هستم
پرستار: اها باشه بفرمایید
......
رفتم تو اتاق جیمین
جیمین رو تخت نشسته بود
باورم نمیشه اون خیلی خوشگل تر از تصوراتم بود
یه لباس سفید با یه شلوار سیاه پوشیدم بود
ا.ت:سلام ج..جیمین
جیمین رفت تو بغل ا.ت :سلامممممم ا.تتت جونننن
ا.ت با خنده: میخوای بریم بگردیممممم؟
جیمین:ارهههه خیلی دلم واسه بیرون تنگ شده
ا.ت:خوبه من یه کافه میشناسم بریم اونجا
جیمین:باچهههه
حیحی تا عصر پارت بعد رو میزارم
پارت۷
فلیکس:ا.ت منو تو فقط باهم دوستیم
به سومی نگاه کردم که داشت میخندید لعنتی همش کار اونه
تنه ای به فلیکس زدم که باعث شدم بیوفته و بعد رفتم مدرسه
سر کلاس همش به جیمین فکر میکردم یعنی حالش خوبه؟خیلی وقته نرفتم پیشش
(پرش زمانی ب تموم شدن کلاس )
رفتم خونه رامن درست کردم و خوردم یه دوش ۴۰ مینی گرفتم
و به ساعت نگاه کردم ساعت ۶ بود
رفتم خوابیدم و وقتی بیدار شدم .....
اینجا کجا بود ؟
تقریبا تا مچ پاهاش ماده ی سیاهی بود و اون ماده از همه جا آویزون بود یکم جلو تر اون جیمین رو دید که نشسته بود
رفت سمت جیمین و وقتی جیمین برگشتت..
چی شده بود چشماش بد جوری پف کرده بود و داشت گریه میکرد
ا.ت:جیمینی؟
.....
ا.ت جیمین رو بغل کرد که باعث شد گریه ش شدید تر بشه
جیمین با گریه:چرااا
جیمین:چرا هروقت نیاز داری میای اینجا ها؟تو کاملا منو فراموش کردی و همش پیش اون پسره ی اشغال فلیکس بودی
ا.ت من دوستت دارم میفهمی ؟
ا.ت اول کمی تعجب کرد و بعد گفت:ببخشید جیمینی میشه ببخشی قول میدم همیشه بیام پیشت
جیمین:قول میدی
ا.ت:اوهوم اصلا جیمین بگو تو کدوم بیمارستانی که من بیام پیشت و اینطوری هم روز هم شب پیش هم هستیم
جیمین با ذوق:هوراااااا ا.ت راست میگییییییی خب من تو بیمارستان(هرچی خواستید بنویسید)هستم
ا.ت:اکی پس آماده باش الان میام
ا.ت ویو:
از خواب پاشدم ساعت ۶ و نیم بود و هنوز هوا روشن بود
یه تیشرت لش سیاه پوشیدم با یه شلوار بگ لی
موهامو دوموشی کردم یه آرایش لایت کردم و رفتم
به بیمارستان()
ا.ت:امم سلام من میخاستم آقای پارک جیمینو ببینم
پرستار:امم حتما ولی میشه بگید نبستتون با آقای پارک جیمین چیه؟
ا.ت:من دوستش هستم
پرستار: اها باشه بفرمایید
......
رفتم تو اتاق جیمین
جیمین رو تخت نشسته بود
باورم نمیشه اون خیلی خوشگل تر از تصوراتم بود
یه لباس سفید با یه شلوار سیاه پوشیدم بود
ا.ت:سلام ج..جیمین
جیمین رفت تو بغل ا.ت :سلامممممم ا.تتت جونننن
ا.ت با خنده: میخوای بریم بگردیممممم؟
جیمین:ارهههه خیلی دلم واسه بیرون تنگ شده
ا.ت:خوبه من یه کافه میشناسم بریم اونجا
جیمین:باچهههه
حیحی تا عصر پارت بعد رو میزارم
۳.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.