عشق بی پایان پارت ۳
کوک رفت خوابید و تو هم گریه میکردی که نفهمیدی کی خوابت برد
(پرش زمانی فردا )
بیدار شدی و رفتی پایین از تو اتاق لباس برداشتی و رفتی بالا تو اتاق مسافر و رفتی حموم ۱۰ مینی گرفتی و لباساتو پوشیدی رفتی پایین صبحونه آماده کردی که کوک اومد
ا'ت:سلام
کوک:....
صبحونه اش رو براش دادی کوک هم خورد و لعد گفت امروز کلا خونم
ا'ت:نمیری تمرین ؟؟
کوک:نه
و میخوام یه موضوعی رو بهت بگم
ا'ت:بگو
کوک: بیا بشین
ا'ت:باش
کوک:مگه ما تموم نکرده بودیم
ا'ت: واقعا میخوای تمومش کنی من فک کردم از رو عصبانیت اون حرفا رو گفتی
کوک: نه من جدی بودم من یکی رو میخوام که منو درک کنه بهم انرژی بده نه اینکه بگه منم یه آدمم
ا'ت:یعنی واقعا میخوای تموم کنی ؟؟
شرط
لایک و کامنت:۳
فالو :۲
(پرش زمانی فردا )
بیدار شدی و رفتی پایین از تو اتاق لباس برداشتی و رفتی بالا تو اتاق مسافر و رفتی حموم ۱۰ مینی گرفتی و لباساتو پوشیدی رفتی پایین صبحونه آماده کردی که کوک اومد
ا'ت:سلام
کوک:....
صبحونه اش رو براش دادی کوک هم خورد و لعد گفت امروز کلا خونم
ا'ت:نمیری تمرین ؟؟
کوک:نه
و میخوام یه موضوعی رو بهت بگم
ا'ت:بگو
کوک: بیا بشین
ا'ت:باش
کوک:مگه ما تموم نکرده بودیم
ا'ت: واقعا میخوای تمومش کنی من فک کردم از رو عصبانیت اون حرفا رو گفتی
کوک: نه من جدی بودم من یکی رو میخوام که منو درک کنه بهم انرژی بده نه اینکه بگه منم یه آدمم
ا'ت:یعنی واقعا میخوای تموم کنی ؟؟
شرط
لایک و کامنت:۳
فالو :۲
۴.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.