ته یونگ و دختر رزمی وش ۲۹
متاسفانه ملکه کلسیوم بدنشون کم هست و تا میتونن باید لبنیات مصرف کنند . تهیونگ : این مشکل خیلی جدی هست؟ . طبیب : عالیجناب مشکل ایشون زیاد جدی نیست ولی باید خیلی مواظب خودشون باشن تا اتفاق بدی نیوفته . اگر اجازه بدید از حضورتون مرخص بشم . تهیونگ : میتونید برید . سو : وقتی طبیب رفت تهیونگ با عصبانیت به من نگاه کرد . تهیونگ : همش با خودم میگفتم همش کم کاری من بود که این مشکل برای سو پیش اومد . سو : من از همون اول که بدنیا اومدم مشکل کلسیوم داشتم ولی الان سعیمو میکنم که مشکل کمبود کلسیومم رو حل کنم و لبنیات زیاد بخورم . تهیونگ تو واقعا از همون اول مشکل کمبود کلسیوم رو داشتی؟😳 . سو : بله از همون بچگیم . تهیونگ : خب ملکه من میرم و تو هم کمی استراحت کن . سو : بله😊 . ۳ ماه بعد . (دوستان عزیزم چون داستان بر اساس واقعیت نیست و در زمان گذشته هست من از کلمه کلسیوم استفاده کردم 😊😉) . سو : تقربا ۳ ماهه که دارم از لبنیات خیلی زیاد استفاده میکنم و طبیب بهم گفته که کمبود کلسیوم در بدنم حل شده . امروز در داخل اشپزخانه قصر کمی شیرینی درست کردم و خواستم به اتاق پادشاه ببرم تا باهم بخوریم . ظرف شیرینی رو دادم به یکی از ندیمه هام و تا از اشپزخانه بیرون اومدیم و خواستم به اتاق تهیونگ برم به ندیمه گفتم کمی صبر کنه تا یکم پودر قند بیارم و روی شیرینی بریزم . وقتی ریختم به اتاق تهیونگ رفتیم اجازه ورود خواستم و بعدش وارد شدم . تهیونگ : سو با یه ظرف شیرینی وارد اتاقم شد و من یک لبخند بهش زدم و گفتم : باز هم بادستپخت خوش مزهات اومدی اینجا تا بهم کیک و شیرینی بدی . سو : نظر لطفتونه . بله براتون شیرینی درست کردم با دستپخت و با کمک ندیمه هام . تهیونگ : خیلی هم عالی سو : رفتم سر میز تهیونگ و بعدش نگاهم افتاد به کتابی که داشت میخواند . داری چه کتابی میخوانی؟ . تهیونگ : کتاب ابو علی سینا . سو : درباره چی هست؟ . تهیونگ : درباره گیاهان و کتابی پزشکی هست . سو : نویسندهاش اهل کدوم کشوره؟ . تهیونگ : ملکه تعجب میکنم که این مشهور رو نمیشناسی ، اصالتا ایرانیه و به خاطر حرفه ای بودنش در طبابت خیلی در جهان مشهوره . سو : اها😯. تهیونگ : نشستم سر صندلیم و خواستم از شیرینی بخورم که ظاهر زیبای کیک باعث شد که فقط بهش نگاه کنم . تا به حال این نوع شیرینی رو ندیده بودم . سو : این شیرینی یزدی ایرانیه . تهیونگ چه جالب : بعد یکم ازش خوردم . سو : احساس کردم تهیونگ یه جوری شد بعد یهو تهیونگ از دهنش کلی خون پاشید بیرون
۲۰.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.