ملاقات های امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا
اَلسلامُ عَلی الحُسین وَعَلی علی بن الحُسین
وَعَلی اُولاد الـحسین وعَلی اَصحاب الحُسین الذين بذلو مهجهم دون الحسين عليه السلام
هرشب بخشی از ملاقات های امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا را با تأمل و دقت مطالعه کنیم
ج. ملاقاتهای مسیر راه مکه تا کربلا
10. عمرو بن قیس
عمرو بن قیس مشرقی با پسر عمویش «در قصر بنی مقاتل» بر امام حسین علیه السلام وارد شدند. بعد از سلام از امام علیه السلام پرسیدند: «این سیاهی که در محاسن شما می بینیم، از خضاب است یا رنگ موی شما است؟» حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سفید می شود.» آنگاه پرسید: «آیا به یاری من می آیی؟»
عمرو گفت: «من مرد عائله مندی هستم و مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بین برود.» البته پسر عموی او نیز همین پاسخ را داد.
امام علیه السلام فرمود: «پس از اینجا بروید که هر کس فریاد ما را بشنود و یا ما را ببیند و لبیک نگوید و به فریاد ما برنخیزد، بر خداوند است که او را با صورت در آتش اندازد.» (52)
11. عمر سعد
امام حسین علیه السلام شخصی به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. عمر سعد پذیرفت. شب هنگام، امام حسین با بیست نفر از یارانش و عمر بن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادرش عباس و فرزندش علی اکبر را در نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.
در ابتدا امام حسین علیه السلام فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو به سوی او است، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی [و می شناسی ]. آیا این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی و این موجب نزدیکی تو به خداوند می شود؟»
عمر بن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند!» حضرت فرمود: «من خانه ات را [دو باره ] می سازم.» عمر گفت: «من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!»
حضرت فرمود: «من از اموالی که در حجاز دارم، بهتر از آن به تو خواهم داد.» و به نقل دیگری حضرت فرمود: که من «بغینجه» را به تو خواهم داد. و آن مزرعه بسیار بزرگی بود که نخلهای زیاد و زراعت کثیری داشت و معاویه حاضر شد آن را به یک میلیون دینار خریداری کند؛ ولی امام آن را به او نفروخت.
عمر بن سعد گفت: «من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر بگذراند!»
وَعَلی اُولاد الـحسین وعَلی اَصحاب الحُسین الذين بذلو مهجهم دون الحسين عليه السلام
هرشب بخشی از ملاقات های امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا را با تأمل و دقت مطالعه کنیم
ج. ملاقاتهای مسیر راه مکه تا کربلا
10. عمرو بن قیس
عمرو بن قیس مشرقی با پسر عمویش «در قصر بنی مقاتل» بر امام حسین علیه السلام وارد شدند. بعد از سلام از امام علیه السلام پرسیدند: «این سیاهی که در محاسن شما می بینیم، از خضاب است یا رنگ موی شما است؟» حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سفید می شود.» آنگاه پرسید: «آیا به یاری من می آیی؟»
عمرو گفت: «من مرد عائله مندی هستم و مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بین برود.» البته پسر عموی او نیز همین پاسخ را داد.
امام علیه السلام فرمود: «پس از اینجا بروید که هر کس فریاد ما را بشنود و یا ما را ببیند و لبیک نگوید و به فریاد ما برنخیزد، بر خداوند است که او را با صورت در آتش اندازد.» (52)
11. عمر سعد
امام حسین علیه السلام شخصی به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. عمر سعد پذیرفت. شب هنگام، امام حسین با بیست نفر از یارانش و عمر بن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادرش عباس و فرزندش علی اکبر را در نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.
در ابتدا امام حسین علیه السلام فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو به سوی او است، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی [و می شناسی ]. آیا این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی و این موجب نزدیکی تو به خداوند می شود؟»
عمر بن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند!» حضرت فرمود: «من خانه ات را [دو باره ] می سازم.» عمر گفت: «من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!»
حضرت فرمود: «من از اموالی که در حجاز دارم، بهتر از آن به تو خواهم داد.» و به نقل دیگری حضرت فرمود: که من «بغینجه» را به تو خواهم داد. و آن مزرعه بسیار بزرگی بود که نخلهای زیاد و زراعت کثیری داشت و معاویه حاضر شد آن را به یک میلیون دینار خریداری کند؛ ولی امام آن را به او نفروخت.
عمر بن سعد گفت: «من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر بگذراند!»
۱۴.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.