Part 11
Y/n pov:
ترسیده بودم ، بدم ترسیده بودم داشتم هق هق میزدم چرا یهو اینجوری شدم؟ انقد واسه هوسوک نگرانم واسه مامان بابام نگران نبودم وقتی رفتن آمریکا زنگ در زده شد نمیدونم چجوری شد که توی یه ثانیه خودمو جلوی در دیدم معطل نکردم و درو باز کردم با دیدن فرد پشت در اشکام دوباره مثل آبشار ریختن دستمو گرفت و انداخت توی بغل خودش
_هق...هوسوک...خیلی ترسیده بودم...هقق
_اروم باش کوچولوی شیرینم هشش
_هو..هوسوک نفسم بالا...هق...نمیاد...هقق
_اروم باش
از زیر پتو گرفت و گذاشتم روی مبل
_نیمدونم بعد اینکارم زنده میمونم یا نه ولی به خوب شدن تو می ارزه
جیهوپ گفت و سرشو نزدیک کرد و فاصله بینمونو به صفر رسوند لباشو آروم حرکت میداد و من فقط خشکم زده بود وقتی لبشو از آبان جدا کرد و به صورتم نگاه کرد زد زیر خنده
_ی.یاااا چراا میخندیی؟؟
_وای باید خودتو ببینی شبیه گوجه شدی ا.ت خخخ
_مرض و خخخخ چرا هر کس از هرجا پیداش میشه میگه خخخ درددد
با هم رفتیم توی اتاق من و دراز کشیدیم ولی مگه میشد خوابید؟
.
.
.
.
بلاخره بعد از هر بدبختی شد صبح رو شب کر...شب رو خواب ک...صبح رو شات کرد....مسیحححح شب رو صبح کردم و با هم آماده شدیم رفتیم دانشگاه با وارد شدن به دانشگاه همه شروع کردن به پچ پچ کردن کوک شوک زده بود (جونگشوک)
جین و نامجون با هم داشتن مسئله حل میکردم جیمین و یونگی داشتن...اهم بگذریم آخه عوضی *** صدای جیغای جیمین داره تا اینجا میاد یا فقط من میشنوم؟؟ ده فاک
با وارد شدن توی کلاس همه سر جامون نشستیم بعد اول شوگا با خونسردی اومد داخل و جیمین با لنگ لنگان وارد کلاس شد ...اره🐢
..............
اهم اهم یه روز دیر کردم..فوش آزاد🦦
ترسیده بودم ، بدم ترسیده بودم داشتم هق هق میزدم چرا یهو اینجوری شدم؟ انقد واسه هوسوک نگرانم واسه مامان بابام نگران نبودم وقتی رفتن آمریکا زنگ در زده شد نمیدونم چجوری شد که توی یه ثانیه خودمو جلوی در دیدم معطل نکردم و درو باز کردم با دیدن فرد پشت در اشکام دوباره مثل آبشار ریختن دستمو گرفت و انداخت توی بغل خودش
_هق...هوسوک...خیلی ترسیده بودم...هقق
_اروم باش کوچولوی شیرینم هشش
_هو..هوسوک نفسم بالا...هق...نمیاد...هقق
_اروم باش
از زیر پتو گرفت و گذاشتم روی مبل
_نیمدونم بعد اینکارم زنده میمونم یا نه ولی به خوب شدن تو می ارزه
جیهوپ گفت و سرشو نزدیک کرد و فاصله بینمونو به صفر رسوند لباشو آروم حرکت میداد و من فقط خشکم زده بود وقتی لبشو از آبان جدا کرد و به صورتم نگاه کرد زد زیر خنده
_ی.یاااا چراا میخندیی؟؟
_وای باید خودتو ببینی شبیه گوجه شدی ا.ت خخخ
_مرض و خخخخ چرا هر کس از هرجا پیداش میشه میگه خخخ درددد
با هم رفتیم توی اتاق من و دراز کشیدیم ولی مگه میشد خوابید؟
.
.
.
.
بلاخره بعد از هر بدبختی شد صبح رو شب کر...شب رو خواب ک...صبح رو شات کرد....مسیحححح شب رو صبح کردم و با هم آماده شدیم رفتیم دانشگاه با وارد شدن به دانشگاه همه شروع کردن به پچ پچ کردن کوک شوک زده بود (جونگشوک)
جین و نامجون با هم داشتن مسئله حل میکردم جیمین و یونگی داشتن...اهم بگذریم آخه عوضی *** صدای جیغای جیمین داره تا اینجا میاد یا فقط من میشنوم؟؟ ده فاک
با وارد شدن توی کلاس همه سر جامون نشستیم بعد اول شوگا با خونسردی اومد داخل و جیمین با لنگ لنگان وارد کلاس شد ...اره🐢
..............
اهم اهم یه روز دیر کردم..فوش آزاد🦦
۷.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.