「مزاحم قلبم」
「مزاحم قلبم」
part : 18
{ویو ات}
رسیدم بیمارستان.
-ببخشید،،،، اتاق خانوم اوه جو هی کجاست؟
-ایشون،، چند دقیقه پیس به دلیل سکته قلبی فوت شدم، طبقه دوم دست چپ اولین الان
تشکر کردمو سریع رفتم طبقه دوم بدون در زدن وارد اتاق شدم که دیدم پارچه سفیدی روشه، روی جسم بی جون مادرم...
{ویو کوک}
مثل همیشه نشسته بودم و داشتم به فانتزی هام فک میکردم که یهو در باز شد و لـش هوسوک وارد اتاق شد
-ترسیدم، چته؟
-خبر بدی برات دارم، خیلی بد
-خب بگو
-مادر لی ات،
-خب بنال دیگه
-فوت شدن.
-بُ؟
-کدوم بیمارستان چرا چطوری؟؟؟
-بیمارستان * بخاطر هی، هی کجا، کجا میری واستا ببینم.
-هوسوک باید برم اون دختر بیچاره حتما الان حالش بده نیاز به یکی داره که بهش کمک کنه
-زر مفت نزن، میدونم که میخوای از این فرصت استفاده کنی تا بتونـ..
-خفه شو من رفتم حواست به دفترم باشه
-من مگه نوکـ...
قبل از اینکه حرفش تموم بشه درو بستم و رفتم سمت اسانسور.
در ماشینمو باز کردم.
نشستمو مثل یوز پلنگ افریقایی گاز دادم.
بعد از 10 مین با 3 بار رفتن تا دم مرگ بالاخره رسیدم
-ببخشید مادر لی ات فوت کردن اتاقشون کجاستـ؟
-*
-مرسی
سری رفتم طبقه دوم
که دیدم ات رو صندلی نشسته
رفنم نزدیک کهـ...
ادامه دارد...
🚫اصکی ممنوع
لایک کامنتتتتت
part : 18
{ویو ات}
رسیدم بیمارستان.
-ببخشید،،،، اتاق خانوم اوه جو هی کجاست؟
-ایشون،، چند دقیقه پیس به دلیل سکته قلبی فوت شدم، طبقه دوم دست چپ اولین الان
تشکر کردمو سریع رفتم طبقه دوم بدون در زدن وارد اتاق شدم که دیدم پارچه سفیدی روشه، روی جسم بی جون مادرم...
{ویو کوک}
مثل همیشه نشسته بودم و داشتم به فانتزی هام فک میکردم که یهو در باز شد و لـش هوسوک وارد اتاق شد
-ترسیدم، چته؟
-خبر بدی برات دارم، خیلی بد
-خب بگو
-مادر لی ات،
-خب بنال دیگه
-فوت شدن.
-بُ؟
-کدوم بیمارستان چرا چطوری؟؟؟
-بیمارستان * بخاطر هی، هی کجا، کجا میری واستا ببینم.
-هوسوک باید برم اون دختر بیچاره حتما الان حالش بده نیاز به یکی داره که بهش کمک کنه
-زر مفت نزن، میدونم که میخوای از این فرصت استفاده کنی تا بتونـ..
-خفه شو من رفتم حواست به دفترم باشه
-من مگه نوکـ...
قبل از اینکه حرفش تموم بشه درو بستم و رفتم سمت اسانسور.
در ماشینمو باز کردم.
نشستمو مثل یوز پلنگ افریقایی گاز دادم.
بعد از 10 مین با 3 بار رفتن تا دم مرگ بالاخره رسیدم
-ببخشید مادر لی ات فوت کردن اتاقشون کجاستـ؟
-*
-مرسی
سری رفتم طبقه دوم
که دیدم ات رو صندلی نشسته
رفنم نزدیک کهـ...
ادامه دارد...
🚫اصکی ممنوع
لایک کامنتتتتت
۵۴۰
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.