عشق نفرت
عشق نفرت
p14
+ببخشید
_چرا ؟؟؟
+چون که بدون اجازت رفتم بار و لباس باز پوشیدم 😔
_بیب اشکال نداره ولی دیگه تکرار نشه ؟؟اوکی؟؟
+هوم کوک میشه بغلم کنی ؟؟
_بیا اینجا ببینم 😎(دستشو میگیره و میکشه بغلش )
+عاشقتم کوک از صورتش میبوسه
_اوکی ...ها ..چی ..تو چی گفتی ...اان چی کار کردی ؟؟؟🤐😯
+بوست کردم و گفتم عاشقتم
_منم عاشقتم بیب
+بریم صبحونه بخوریم گشنمه؟؟
_اوکی
ویو
ات و کوک صبحونه خوردن و کوک رفت شرکت و ات هم حاضر شد رفت شرکت تا اینکه ساعت ۶ عصر شد و کوک زنگ زد به ات
+های ..چطولی
_سیلام حال عشقم چطوره
+خوبه خوبه فقط خیلی کار ریخته سرش
منتظرم اسلحه
_واتتتت؟؟؟.اسلحهههه
+کوک باید بهت توضیح بدم
_همین الان میشنوم زود باش
+الان نه ساعت ۹ میام خونه
_میبینمت بای
+بای
ویو ات امروز قرار بو اسلحه ها برسه و کار های دیگه ای هم ناتموم بود تو شرکت که تموم کرد اسلحه ها رسیدن به منشی گفتم ببره انبار و خودمم ساعت ۸:۴۰ دقیقه رفتم عمارت ساعت ۹:۱۰ رسیدم ماشینو نگه داشتم و رفتم تو کوک نبود رفتم اتاق مشترکمون که کوک خوابیده بود
تصمیم گرفتم برم حموم چون همیشه با حموم خسته گیم در میره و اروم میشم بعد از ۴۰ مین از حموم در اومدم و بعدم لباس هامو پوشیدم (عکس میزارم )
و رفتم موهامو خشک کردم و کارای پوست م رو کردم رفتم کنار کوک رو تخت و از پشت بغلش کردم و خوابیدم .😴.
ویو کوک
رفتم شرکت ساعت ۶ بود زنگ زدم ات اون راجب اسلحه گفت که عصبی شدم قرار شد وقتی رسید خونه حرف بزنیم اینکه صبح زود کجا میره و موضوع شرکت چیه پس کارامو کردم و ساعت ۸ رفتم خونه خیلی خسته بودم رفتم یه دوش ۲۰ مین گرفتم و موهامو خشک کردم و لباسمم پوشیدم و رفتم رو تخت که چشام سیاهی رفت
با صدای گریه کسی از خواب بیدار شدم
دیدم ات داره تو خواب گریه میکنه اروم بیدارش کردم که گریه اش شدید تر شد
_ات ..ات ..ات اروم باش عشقم من کنارتم
+کو..هق ک ..هق ترکم نکن ...هق هق
_من هیچ وقت ولت نمیکنم
)کوک اتو بغل کرد)
_بهتری
+اره ممنون
+کوک باید یه چیزی بهت بگم
_میشنوم
+کوک من یه ما فیام و اینکه پدرمم یه مافیاست
_اها اونو میگی من خودم رجب خودت و خانوادت میدونم
+یعنی از دستم عصبی نیستی
_معلومه که نه
+هوم
_ات فردا میخوام تو رو با ۶ نفر اشنا کنم قراره ۷ عصر اینجا باشن شاید شبم موندن پیشمون
+اوکی فقط
_حتما میخوای بدونی کین اونا دوستای منن ما از بچگی با هم بودیم و خیلی صمیمی هستیم و امشب میخوام تورو بهشون معرفی کنم اسمشون (اسم اعضا رو میگه *
+نگفته تا تهش رفتی😂
_ما اینیم دیگه
+اوکی ببینم ساعت چنده ؟؟
_وایسا گوشیمو ببینم ...۱۲:۵۰
+اوکی پاشو یه چی بخوریم گوشنمه بعدشم یکم فیلم ببینیم
_اوکی فقط قبلش یه بوس میدی
+نچ
_تلوخدا
+با شه بیا (صورتشو میبوسع)
شرط
لایک =۱۰
کامنت=۱۰
p14
+ببخشید
_چرا ؟؟؟
+چون که بدون اجازت رفتم بار و لباس باز پوشیدم 😔
_بیب اشکال نداره ولی دیگه تکرار نشه ؟؟اوکی؟؟
+هوم کوک میشه بغلم کنی ؟؟
_بیا اینجا ببینم 😎(دستشو میگیره و میکشه بغلش )
+عاشقتم کوک از صورتش میبوسه
_اوکی ...ها ..چی ..تو چی گفتی ...اان چی کار کردی ؟؟؟🤐😯
+بوست کردم و گفتم عاشقتم
_منم عاشقتم بیب
+بریم صبحونه بخوریم گشنمه؟؟
_اوکی
ویو
ات و کوک صبحونه خوردن و کوک رفت شرکت و ات هم حاضر شد رفت شرکت تا اینکه ساعت ۶ عصر شد و کوک زنگ زد به ات
+های ..چطولی
_سیلام حال عشقم چطوره
+خوبه خوبه فقط خیلی کار ریخته سرش
منتظرم اسلحه
_واتتتت؟؟؟.اسلحهههه
+کوک باید بهت توضیح بدم
_همین الان میشنوم زود باش
+الان نه ساعت ۹ میام خونه
_میبینمت بای
+بای
ویو ات امروز قرار بو اسلحه ها برسه و کار های دیگه ای هم ناتموم بود تو شرکت که تموم کرد اسلحه ها رسیدن به منشی گفتم ببره انبار و خودمم ساعت ۸:۴۰ دقیقه رفتم عمارت ساعت ۹:۱۰ رسیدم ماشینو نگه داشتم و رفتم تو کوک نبود رفتم اتاق مشترکمون که کوک خوابیده بود
تصمیم گرفتم برم حموم چون همیشه با حموم خسته گیم در میره و اروم میشم بعد از ۴۰ مین از حموم در اومدم و بعدم لباس هامو پوشیدم (عکس میزارم )
و رفتم موهامو خشک کردم و کارای پوست م رو کردم رفتم کنار کوک رو تخت و از پشت بغلش کردم و خوابیدم .😴.
ویو کوک
رفتم شرکت ساعت ۶ بود زنگ زدم ات اون راجب اسلحه گفت که عصبی شدم قرار شد وقتی رسید خونه حرف بزنیم اینکه صبح زود کجا میره و موضوع شرکت چیه پس کارامو کردم و ساعت ۸ رفتم خونه خیلی خسته بودم رفتم یه دوش ۲۰ مین گرفتم و موهامو خشک کردم و لباسمم پوشیدم و رفتم رو تخت که چشام سیاهی رفت
با صدای گریه کسی از خواب بیدار شدم
دیدم ات داره تو خواب گریه میکنه اروم بیدارش کردم که گریه اش شدید تر شد
_ات ..ات ..ات اروم باش عشقم من کنارتم
+کو..هق ک ..هق ترکم نکن ...هق هق
_من هیچ وقت ولت نمیکنم
)کوک اتو بغل کرد)
_بهتری
+اره ممنون
+کوک باید یه چیزی بهت بگم
_میشنوم
+کوک من یه ما فیام و اینکه پدرمم یه مافیاست
_اها اونو میگی من خودم رجب خودت و خانوادت میدونم
+یعنی از دستم عصبی نیستی
_معلومه که نه
+هوم
_ات فردا میخوام تو رو با ۶ نفر اشنا کنم قراره ۷ عصر اینجا باشن شاید شبم موندن پیشمون
+اوکی فقط
_حتما میخوای بدونی کین اونا دوستای منن ما از بچگی با هم بودیم و خیلی صمیمی هستیم و امشب میخوام تورو بهشون معرفی کنم اسمشون (اسم اعضا رو میگه *
+نگفته تا تهش رفتی😂
_ما اینیم دیگه
+اوکی ببینم ساعت چنده ؟؟
_وایسا گوشیمو ببینم ...۱۲:۵۰
+اوکی پاشو یه چی بخوریم گوشنمه بعدشم یکم فیلم ببینیم
_اوکی فقط قبلش یه بوس میدی
+نچ
_تلوخدا
+با شه بیا (صورتشو میبوسع)
شرط
لایک =۱۰
کامنت=۱۰
۹.۳k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.