پارت ۱۶ : وقتی اومدید ایران ....
درسته خدیجه خانم زنی نبود که اهل رو کم کنی باسه و توی یه شب ۴۰ میلیون خرج کنه وای برای سربلندی خانواده و دخترش هرکاری میکرد
خلاصه صبح شد و خدیجه خانم زود صبحونه ی ا.ت و جین و علیرضا رو داد و فرستادشون و خودشم رفت سریع پخت و پز غدا ها با کمک پیرا و آقا ممد رضا
فسنجون
قرمه سبزی
جوجه کباب
کباب
مرغ بریون
سالاد فصل
سالاد میوه
و برنج
درست کرد و بعدشم با نامی رفتن قنادی تا کیک و گرفتن با مخلفاتش که میخواستن خریدن بعدشم رفتن خونه که دیدن ا.ت و جین رسیدن و علیرضا هم خیلی عادی نشسته ولی چشماش خوشحاله علیرضا رو هرکی نشناسه خدیجه خانم خوب میشناسهخلاصه سریع خدیجه خانم ا.ت رو فرستاد همون و سریع رفتن آرایشگاه در حالی که داشتن میکاپشو انجام میدادن ناخون مصنوعیاشم با چسب هایی که شبیه چسب بادکنک هستش میزاشتن چون ا.ت باردار بود رنگ کرت مو و لاک زدن و اینا تعطیل بود واسه همین از این چسبا استفاده کرد تاناخن مصنوعیاشو بزاره
اون ورم خدیجه خانم داشت صورتشو تمیز میکرد تا امشب همراه دخترش بدرخشد( چه مادر پایه ای )
خلاصه کارشون انجام شد و ا
ت پاشد و لباس فوق العاده خوشگلی که خدیجه خانم واسش گرفت بود پوشید
ا.ت : وایی چقدر خوشگل شدم
خدیجه خانم : آره خوشگلم مثل ماه شب چهارده شدی حالا بیا بریم جین منتظره
و رفتن پایین و سوار ماشین شدن و رفتن توی باغ ا.ت از خوشحالی چشماش برق میزد و جین هم باورش نمیشد که خدیجه خانم یه همچین کاری رو خودش تنهایی هماهنگ کرده باشه پس دوتایشون پریدن بغل خدیجه خانم و ازش تشکر کردن
دیگه کم کم همه اومده بودن
و همه چی عالی بود همه داشتن وسط میرقصیدن و ا.ت و جین نشسته بودن و باهم میخندیدن و خدیجه خانمم نشسته بود و داشت با خاله ها ی ا.ت حرف میزد و علیرضا هم با پسرا و چندتا بچه های دیگه داشتن میرقصیدن
ا.ت بلند شد و اثر انگشت همه رو توی درخت تعین جنسیت ثبت کرد و اسماشون زیر درخت نوشت ( درخت تعین جنسیت یه درخت بی برگه که کلش شاخس و توی جشن تعین جنسیت هرکس میاد و به حدسش که بچه دختره یا پسر از استند آبی یا صورتی استفاده میکنه و به شاخه های درخت میزنه )
تا اینکه وقت فهمیدن جنسیت ورلدواید هندسام کوچولو میشه همه بلند میشن و نزدیک بچهها میرن تا اینکه فشفشه ها روشن میشه و جین اسپری رو فشار میده و رنگ ها و دود های صورتی خارج میشن و همه دست میزنن و خوشحالن
ا.ت همیشه میخواست بچش دختر باشه و ته دل خوشحال بود
و همه با،شادی و لبخند نگاهش میکردن به جز دختر عمه ها و عموهای ا.ت که پسر زلر بودن و همیشه دلشون میخواست بچشون دختر باسه که نشد
خلاصه صبح شد و خدیجه خانم زود صبحونه ی ا.ت و جین و علیرضا رو داد و فرستادشون و خودشم رفت سریع پخت و پز غدا ها با کمک پیرا و آقا ممد رضا
فسنجون
قرمه سبزی
جوجه کباب
کباب
مرغ بریون
سالاد فصل
سالاد میوه
و برنج
درست کرد و بعدشم با نامی رفتن قنادی تا کیک و گرفتن با مخلفاتش که میخواستن خریدن بعدشم رفتن خونه که دیدن ا.ت و جین رسیدن و علیرضا هم خیلی عادی نشسته ولی چشماش خوشحاله علیرضا رو هرکی نشناسه خدیجه خانم خوب میشناسهخلاصه سریع خدیجه خانم ا.ت رو فرستاد همون و سریع رفتن آرایشگاه در حالی که داشتن میکاپشو انجام میدادن ناخون مصنوعیاشم با چسب هایی که شبیه چسب بادکنک هستش میزاشتن چون ا.ت باردار بود رنگ کرت مو و لاک زدن و اینا تعطیل بود واسه همین از این چسبا استفاده کرد تاناخن مصنوعیاشو بزاره
اون ورم خدیجه خانم داشت صورتشو تمیز میکرد تا امشب همراه دخترش بدرخشد( چه مادر پایه ای )
خلاصه کارشون انجام شد و ا
ت پاشد و لباس فوق العاده خوشگلی که خدیجه خانم واسش گرفت بود پوشید
ا.ت : وایی چقدر خوشگل شدم
خدیجه خانم : آره خوشگلم مثل ماه شب چهارده شدی حالا بیا بریم جین منتظره
و رفتن پایین و سوار ماشین شدن و رفتن توی باغ ا.ت از خوشحالی چشماش برق میزد و جین هم باورش نمیشد که خدیجه خانم یه همچین کاری رو خودش تنهایی هماهنگ کرده باشه پس دوتایشون پریدن بغل خدیجه خانم و ازش تشکر کردن
دیگه کم کم همه اومده بودن
و همه چی عالی بود همه داشتن وسط میرقصیدن و ا.ت و جین نشسته بودن و باهم میخندیدن و خدیجه خانمم نشسته بود و داشت با خاله ها ی ا.ت حرف میزد و علیرضا هم با پسرا و چندتا بچه های دیگه داشتن میرقصیدن
ا.ت بلند شد و اثر انگشت همه رو توی درخت تعین جنسیت ثبت کرد و اسماشون زیر درخت نوشت ( درخت تعین جنسیت یه درخت بی برگه که کلش شاخس و توی جشن تعین جنسیت هرکس میاد و به حدسش که بچه دختره یا پسر از استند آبی یا صورتی استفاده میکنه و به شاخه های درخت میزنه )
تا اینکه وقت فهمیدن جنسیت ورلدواید هندسام کوچولو میشه همه بلند میشن و نزدیک بچهها میرن تا اینکه فشفشه ها روشن میشه و جین اسپری رو فشار میده و رنگ ها و دود های صورتی خارج میشن و همه دست میزنن و خوشحالن
ا.ت همیشه میخواست بچش دختر باشه و ته دل خوشحال بود
و همه با،شادی و لبخند نگاهش میکردن به جز دختر عمه ها و عموهای ا.ت که پسر زلر بودن و همیشه دلشون میخواست بچشون دختر باسه که نشد
۸.۳k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.