ازدواج اجباری❤🥀 ⛓️ 𝐏𝐚𝐫𝐭𝟒
ازدواج اجباری❤🥀 ⛓️ 𝐏𝐚𝐫𝐭𝟒
ا/ت ویو :
مهمونی تموم شد. سوار لیموزین شدیم. تهیونگ مست کرده بود. منم یه ذره مست بودم ولی نه زیاد روی صندلی لیموزین لم داده بود. موهاش رو صورتش ریخته بود. خیلی جذاب شده بود. با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم. جونگ کوک بود : سلام بانی چطوری؟
کوک : چند بار بهت بگم منو بانی صدا نکن (کیوتو عصبانی و ناراحت)
ا/ت : باشه (خنده)چی کارم داشتی؟
کوک: زنگ زدم بهت تبریک بگم.
ا/ت : چیو؟
کوک : بابا اسکل همینکه بعداز سال ها مثل یه زوج خوشبخت شدین.
ا/ت : اولن اسکول تویی بعد .....
کوک: تویی
ا/ت: تویی
کوک: نه تویی
ا/ت : میگم ت..... چیکار میکنی تهیونگ؟ (تهیونگ گوشیشو گرفت و پرت کرد زمین)
روم خیمه زدو........
لایک یادتون نره
ا/ت ویو :
مهمونی تموم شد. سوار لیموزین شدیم. تهیونگ مست کرده بود. منم یه ذره مست بودم ولی نه زیاد روی صندلی لیموزین لم داده بود. موهاش رو صورتش ریخته بود. خیلی جذاب شده بود. با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم. جونگ کوک بود : سلام بانی چطوری؟
کوک : چند بار بهت بگم منو بانی صدا نکن (کیوتو عصبانی و ناراحت)
ا/ت : باشه (خنده)چی کارم داشتی؟
کوک: زنگ زدم بهت تبریک بگم.
ا/ت : چیو؟
کوک : بابا اسکل همینکه بعداز سال ها مثل یه زوج خوشبخت شدین.
ا/ت : اولن اسکول تویی بعد .....
کوک: تویی
ا/ت: تویی
کوک: نه تویی
ا/ت : میگم ت..... چیکار میکنی تهیونگ؟ (تهیونگ گوشیشو گرفت و پرت کرد زمین)
روم خیمه زدو........
لایک یادتون نره
۲۲.۷k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.