زندگی مافیا ای
زندگی مافیا ای
پارت:۱۰
تهیونگ:چ..ی
جیمین:کری؟
گفتم با ا/ت رابطه داشتم
تهیونگ: جیمینو بکشید
و ا/ت رو ببرید زیر زمین
ا/ت:چ..ی ت..هیون..گ
تهیونگ:ا/ت خفه شو
(ویو راوی)
ا/ت تفنگش رو برداشت و سمت مغزش نشونه گرفت
ولی تهیونگ با تیر زد که تفنگ از دست ا/ت افتاد
و جیمین رو همون جا کشت
(پسر کوچولوم..
فیکه دیگ فش ندین بم)
و رفت اول که رف بار مست کرد..
و بعد با یاد ا/ت برگشت عمارت
و رفت زیر زمین
ا/ت رو هم بسته بودنش
(ویو ا/ت)
من فوبیا به تاریکی دارم
و اون جا کاملا تاریک بود
دست و پاهامم جوری بسته بودن
که از محکم بودنشون داشت میسوخت
(نمد گرفتین چیشد الا یا ن)
با صدا قدم های بلند به دل نگا کردم
تهیونگ اومد داخل انگار مست کرده بود
تهیونگ:به به خانم کوچولو
ا/ت:تهیونگ ولم کن
تهیونگ: تو باید تنبیه شی
ا/ت:بخاطر کار نکرده؟
منو باز کن داره میسوزه
(ویو راوی)
تهیونگ ی شلاق اورد
و کلی زد به ا/ت
آخر هم ی میله داغو به پاهاش کشید
بعدشم ا/ت خون بالا اوردو بیهوش شد
تهیونگ هم بی توجه رفتش
و وقتی برگشت
(بعد دو روز اومد و به ا/ت هم آبو غذا نداده بودن)
(ویو تهیونگ)
اون شب خیلی مست بودم
و ا/ت رو زدم
جوری که خون بالا اورد و بیهوش شد
همون جا ولش کردم
بدون هیچ آبو غذا ای
و همون موقه فیلم اینو دیدم که جیمین وقتا ای که میخاس با ا/ت رابطه داشته باشه
اون همش ردش میکرد
زود رفتم طرف زیر زمین
ا/ت همون طور افتاده بود
و موهاش پریشون رو صورت مظلومش افتاده بود تازه فهمیدم چه گوهی خوردم ولی چطور دلم اومد
زود بردمش بیمارستان
(فلش بک به چهار سال بعد)
(ویو تهیونگ)
الان چهار سال از نبود ا/ت میگذره
و هروز داره بدتر میشه
امروز تولدش بود
رفتم کنار قبرش ی کیک گذاشتم و بهش تبریک گفتم
ولی اونو من کشتم عشقمو
آخه چرا(با گریه)
(ویو ا/ت)
چهار سال شده
و چهار سال از تهیونگ دورم
ی کیک گرفتم فوت کردم شمع رو
و فقط گریه کردم
(ویو راوی)
ا/ت وقتی از کما در اومد
کلی پول داد به اونا که ی قبر و همین طور الکی مثن بگن اون مرده
و نمیخاس تهیونگ بفهمه زندس
بخاطر کاری که کرده بود..
(فلش بک چند روز بعد)
(ویو ا/ت)
رفته بودم تو بیابون و همون جا گریه میکردم
ی ماشین دیدم داره آتیش میگیره و ی مرد توشه ی حسی بم گف کمکش کنم
رفتمو اونو بردم تو ماشین خودم
اون مرد...
ت..تهیو..نگ
ی ماسک زدم که بهوش اومد ی وقت نفهمه منم
زود رفتم سمت بیمارستان
اون جا تا شهر حدقل چهار ساعت چ نیم راه بود
به قیاقه مظلومش نگاه کردم
بهوش اومد
تهیونگ:تو کی هستی؟(با صدای آروم)
ا/ت:همونی که تو دختر بودنشو ازش گرفتی
(به این اشاره میکنه که با این کاری که کردی
ینی وقتی که اونو زده بود..
اون بعد اون موقه دیگه هیچ وق حتا خنده فیک هم نزد و هیچی خوشحالش نکرد
جوری که انگار هر ساعت براش دو سال میشه)
(ولی منم تجربه کردم اینو حیح)
تهیونگ:صدات.. ا/ت تو.. ت..و خود..تی
ا/ت:مگه مهمه
تهیونگ:بله
ا/ت: اره خودمم که چی
پارت:۱۰
تهیونگ:چ..ی
جیمین:کری؟
گفتم با ا/ت رابطه داشتم
تهیونگ: جیمینو بکشید
و ا/ت رو ببرید زیر زمین
ا/ت:چ..ی ت..هیون..گ
تهیونگ:ا/ت خفه شو
(ویو راوی)
ا/ت تفنگش رو برداشت و سمت مغزش نشونه گرفت
ولی تهیونگ با تیر زد که تفنگ از دست ا/ت افتاد
و جیمین رو همون جا کشت
(پسر کوچولوم..
فیکه دیگ فش ندین بم)
و رفت اول که رف بار مست کرد..
و بعد با یاد ا/ت برگشت عمارت
و رفت زیر زمین
ا/ت رو هم بسته بودنش
(ویو ا/ت)
من فوبیا به تاریکی دارم
و اون جا کاملا تاریک بود
دست و پاهامم جوری بسته بودن
که از محکم بودنشون داشت میسوخت
(نمد گرفتین چیشد الا یا ن)
با صدا قدم های بلند به دل نگا کردم
تهیونگ اومد داخل انگار مست کرده بود
تهیونگ:به به خانم کوچولو
ا/ت:تهیونگ ولم کن
تهیونگ: تو باید تنبیه شی
ا/ت:بخاطر کار نکرده؟
منو باز کن داره میسوزه
(ویو راوی)
تهیونگ ی شلاق اورد
و کلی زد به ا/ت
آخر هم ی میله داغو به پاهاش کشید
بعدشم ا/ت خون بالا اوردو بیهوش شد
تهیونگ هم بی توجه رفتش
و وقتی برگشت
(بعد دو روز اومد و به ا/ت هم آبو غذا نداده بودن)
(ویو تهیونگ)
اون شب خیلی مست بودم
و ا/ت رو زدم
جوری که خون بالا اورد و بیهوش شد
همون جا ولش کردم
بدون هیچ آبو غذا ای
و همون موقه فیلم اینو دیدم که جیمین وقتا ای که میخاس با ا/ت رابطه داشته باشه
اون همش ردش میکرد
زود رفتم طرف زیر زمین
ا/ت همون طور افتاده بود
و موهاش پریشون رو صورت مظلومش افتاده بود تازه فهمیدم چه گوهی خوردم ولی چطور دلم اومد
زود بردمش بیمارستان
(فلش بک به چهار سال بعد)
(ویو تهیونگ)
الان چهار سال از نبود ا/ت میگذره
و هروز داره بدتر میشه
امروز تولدش بود
رفتم کنار قبرش ی کیک گذاشتم و بهش تبریک گفتم
ولی اونو من کشتم عشقمو
آخه چرا(با گریه)
(ویو ا/ت)
چهار سال شده
و چهار سال از تهیونگ دورم
ی کیک گرفتم فوت کردم شمع رو
و فقط گریه کردم
(ویو راوی)
ا/ت وقتی از کما در اومد
کلی پول داد به اونا که ی قبر و همین طور الکی مثن بگن اون مرده
و نمیخاس تهیونگ بفهمه زندس
بخاطر کاری که کرده بود..
(فلش بک چند روز بعد)
(ویو ا/ت)
رفته بودم تو بیابون و همون جا گریه میکردم
ی ماشین دیدم داره آتیش میگیره و ی مرد توشه ی حسی بم گف کمکش کنم
رفتمو اونو بردم تو ماشین خودم
اون مرد...
ت..تهیو..نگ
ی ماسک زدم که بهوش اومد ی وقت نفهمه منم
زود رفتم سمت بیمارستان
اون جا تا شهر حدقل چهار ساعت چ نیم راه بود
به قیاقه مظلومش نگاه کردم
بهوش اومد
تهیونگ:تو کی هستی؟(با صدای آروم)
ا/ت:همونی که تو دختر بودنشو ازش گرفتی
(به این اشاره میکنه که با این کاری که کردی
ینی وقتی که اونو زده بود..
اون بعد اون موقه دیگه هیچ وق حتا خنده فیک هم نزد و هیچی خوشحالش نکرد
جوری که انگار هر ساعت براش دو سال میشه)
(ولی منم تجربه کردم اینو حیح)
تهیونگ:صدات.. ا/ت تو.. ت..و خود..تی
ا/ت:مگه مهمه
تهیونگ:بله
ا/ت: اره خودمم که چی
۱۳.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.