از جنس ا.ت
از جنس ا.ت
گوشیش رو دراورد زنگ زد
-بیاین اینارو جمع کنین
و تماس رو قطع کرد
دوباره زنگ زد
-الو... پیداش کردم
_...................
-باش بای
-جیمین خیلی از دستت عصبانیه
با تمام توانش شروع کرد به گریه کردن
کوک دستاش رو باز کرد و بغلش گرفت
.............................................................................
_معلوم هست کجاییی؟
از صبح دنبالتیم..... از اعتماد من سواستفاده می کنیییی؟
و سیلی تو صورت ا.ت زد
با سرعت اشک تو چشماش جمع شد و شروع کرد به گریه کردن
ا.ت بدو کرد طرف اتاقش
چهار روز بعد:
ویو ا.ت:
این چند روز جیمین اصلا نگام نکرد اصلا باهم حرف نزدیم
از پله ها پایین رفتم رسیدم آشپز خونه نشستم صبحونه خوردم میخواستم بلند شم دیدم دست جیمین بازوشو گرفته
_ا.ت وایسا کارت دارم
*با بغض به جیمین نگاه کرد
جیمین سریع بغلش کرد
محکم جیمین رو بغل گرف
_چرا فرار کردی؟
*م...من فرار نکردم....ف..فقط رفته بودم هوا بخورم
_چرا زود تر بهم نگفتی؟
*چ.. چون میترسیدم
_باش عشقم گریه نکن
.....
بعداز شام بلند شد رفت رو پای جیمین نشست
_چی میخوای جوجه؟
سرشو برد داخل گردن جیمین آروم گف
*تورو
_منو؟
*اوهوم...... ددی؟
_جونم عشق ددی چی میخوای خوشگلم؟
*ددییییی خودت میدونی چی میخوام
_چی میخوای؟
*عه ددی
_من که نمیدونم چی میخوای بهم بگو تا بهت بدمش
ا.ت دستشو برد روی آلت جیمین
*اینو........
امیدوارم خوشتون امده باشه 🎻🍷
گوشیش رو دراورد زنگ زد
-بیاین اینارو جمع کنین
و تماس رو قطع کرد
دوباره زنگ زد
-الو... پیداش کردم
_...................
-باش بای
-جیمین خیلی از دستت عصبانیه
با تمام توانش شروع کرد به گریه کردن
کوک دستاش رو باز کرد و بغلش گرفت
.............................................................................
_معلوم هست کجاییی؟
از صبح دنبالتیم..... از اعتماد من سواستفاده می کنیییی؟
و سیلی تو صورت ا.ت زد
با سرعت اشک تو چشماش جمع شد و شروع کرد به گریه کردن
ا.ت بدو کرد طرف اتاقش
چهار روز بعد:
ویو ا.ت:
این چند روز جیمین اصلا نگام نکرد اصلا باهم حرف نزدیم
از پله ها پایین رفتم رسیدم آشپز خونه نشستم صبحونه خوردم میخواستم بلند شم دیدم دست جیمین بازوشو گرفته
_ا.ت وایسا کارت دارم
*با بغض به جیمین نگاه کرد
جیمین سریع بغلش کرد
محکم جیمین رو بغل گرف
_چرا فرار کردی؟
*م...من فرار نکردم....ف..فقط رفته بودم هوا بخورم
_چرا زود تر بهم نگفتی؟
*چ.. چون میترسیدم
_باش عشقم گریه نکن
.....
بعداز شام بلند شد رفت رو پای جیمین نشست
_چی میخوای جوجه؟
سرشو برد داخل گردن جیمین آروم گف
*تورو
_منو؟
*اوهوم...... ددی؟
_جونم عشق ددی چی میخوای خوشگلم؟
*ددییییی خودت میدونی چی میخوام
_چی میخوای؟
*عه ددی
_من که نمیدونم چی میخوای بهم بگو تا بهت بدمش
ا.ت دستشو برد روی آلت جیمین
*اینو........
امیدوارم خوشتون امده باشه 🎻🍷
۵.۲k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.