دو پارتی از ایزانا
پارت ۱
اینجا بجای ات از دِنا استفاده میکنم
ویو دنا
ای خدا باز دیر کرد امروز نباید دیر میومد
امروز امروز سالگرد ازدواجمون بود شمای روی کیک رو فوت کردم غذا هارو گذاشتم تو یخچال کیک رو هم گذاشتم تو جعبه بعد گذاشتم تو یخچال به ساعت نگاه کردم ۲:۳۵ دقیقه رو نشون میداد با بغض رفتم تو تخت شروع کردم گریه کردن ده هفته شده چرا آشتی نمیکنه (خب بچه ها دنا و ایزانا دو هفته پیش دعوا کردن اونم دعوا خیلی خیلی بد و ایزانا از اون موقع هنوز قهره با اینکه مقصر خودشه هنوزم با دنا قهره و امشب سالگرد ازدواجشون بود ولی ایزانا خیلی دیر اومد خونه و اینکه ایزانا تو اتاق کارش میخوابه) همینطور اشک میریختم که با صدای در سریع رفتم زیر پتو ایزانا مثل همیشه اومد تو اتاق لباساشو عوض کرد داشتم نگاش میکردم دلم برای بغلش تنگ شد.. چی لباسش خونی هست سریع پتو رو زدم کنار رفتم سمتش
+چرا خونی هستی چیشده چیکار کردی با خودت ٫ با نگرانی
-به تو ربطی نداره ٫ سرد
+یعنی چی بزار ٫ رفت پانسمان برداشت اومد تو اتاق دید ایزانا از درد رو تخت نشسته
+بزار پانسمانش کنم
-ولم کن
+لطفاً ایزانا ٫ بغض
-ولم کن دیگه ٫ با داد و دنا رو هل داد عقب
+توروخدا بزار پانسمانش کنم
-محکم خوابوند تو گوش دنا
+آیی ٫گریه ولی بازم شروع کرد به زد عفونی کردن زخم ایزانا
-دنا من ..من ٫تو شک هست
+.....
زخم ایزانا تموم شد دنا وسایل جمع کرد گذاشت زیر تخت
+میتونی لباس بپوشی( سرد )
-دنا رو گرفت تو بغلش
- ببخشید پرنسسم٫ با گریه
+گریه نکن ٫ با بغض
-الهی من بمیرم بغض نکن ( خدا نکنه ای چه حرفی هست ایزانا الهی من فدات بشم)
+ساکت شو دیگه از این حرفا نزن وگرنه ول میکنم میرم
-باش باش خوشکلم
+ایزانا .......
این درخواستی بود
شرط پارت بعد
کامنت ۱۰
لایک ۸
اینجا بجای ات از دِنا استفاده میکنم
ویو دنا
ای خدا باز دیر کرد امروز نباید دیر میومد
امروز امروز سالگرد ازدواجمون بود شمای روی کیک رو فوت کردم غذا هارو گذاشتم تو یخچال کیک رو هم گذاشتم تو جعبه بعد گذاشتم تو یخچال به ساعت نگاه کردم ۲:۳۵ دقیقه رو نشون میداد با بغض رفتم تو تخت شروع کردم گریه کردن ده هفته شده چرا آشتی نمیکنه (خب بچه ها دنا و ایزانا دو هفته پیش دعوا کردن اونم دعوا خیلی خیلی بد و ایزانا از اون موقع هنوز قهره با اینکه مقصر خودشه هنوزم با دنا قهره و امشب سالگرد ازدواجشون بود ولی ایزانا خیلی دیر اومد خونه و اینکه ایزانا تو اتاق کارش میخوابه) همینطور اشک میریختم که با صدای در سریع رفتم زیر پتو ایزانا مثل همیشه اومد تو اتاق لباساشو عوض کرد داشتم نگاش میکردم دلم برای بغلش تنگ شد.. چی لباسش خونی هست سریع پتو رو زدم کنار رفتم سمتش
+چرا خونی هستی چیشده چیکار کردی با خودت ٫ با نگرانی
-به تو ربطی نداره ٫ سرد
+یعنی چی بزار ٫ رفت پانسمان برداشت اومد تو اتاق دید ایزانا از درد رو تخت نشسته
+بزار پانسمانش کنم
-ولم کن
+لطفاً ایزانا ٫ بغض
-ولم کن دیگه ٫ با داد و دنا رو هل داد عقب
+توروخدا بزار پانسمانش کنم
-محکم خوابوند تو گوش دنا
+آیی ٫گریه ولی بازم شروع کرد به زد عفونی کردن زخم ایزانا
-دنا من ..من ٫تو شک هست
+.....
زخم ایزانا تموم شد دنا وسایل جمع کرد گذاشت زیر تخت
+میتونی لباس بپوشی( سرد )
-دنا رو گرفت تو بغلش
- ببخشید پرنسسم٫ با گریه
+گریه نکن ٫ با بغض
-الهی من بمیرم بغض نکن ( خدا نکنه ای چه حرفی هست ایزانا الهی من فدات بشم)
+ساکت شو دیگه از این حرفا نزن وگرنه ول میکنم میرم
-باش باش خوشکلم
+ایزانا .......
این درخواستی بود
شرط پارت بعد
کامنت ۱۰
لایک ۸
۷۸۸
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.