سایه سیاه (F2) pt⁹
جیمین : خیله خب بلند شو ببینم ، بریم پایین
دایانا : بریم
دایانا ؛ لباسامو و موهامو مرتب کردم و رفتم جیمین دستمو گرفت و منو با خودش برد پایین
رفتیم تو کافه و بعد جیمین پدر و مادرشو صدا کردم
جیمین : مامان ، بابا ، بیاین لطفا
پ.جیمین : سلام دخترم تو باید دایانا باشی
دایانا ؛ بهشون ادای احترام کردم و رفتم عقب
دایانا : بله خودم هستم از دیدنتون خوشحالم
م جیمین : سلام دخترم حالت خوبه ؟
دایانا : سلام ممنونم ازتون
دایانا ؛ مامان جیمین اومد جلو بغلم کرد قد متوسطی داشت و خیلی سر حال بود ، منم متقابلا بغلش کردم منو از خودش جدا کرد و گفت حالت بهتره عزیزم ؟
دایانا ؛ نگاه عصبی به جیمین کردم و گفتم : بهترم ممنونم ازتون
جیمین : چیزی شده عزیزم
دایانا : دو دقیقه خواب بودم همه چیو تعریف کردی اره ؟ (اروم )
جیمین : پرسیدن منم گفتم دیگه
پ.جیمین : بشین دخترم سر پا واینستا
م.جیمین : اره بشین عزیزم
دایانا ؛ منو جیمین نشستیم یهو حالم بد شد احساس کردم سر گیجه دارم دست جیمینو گرفتم
جیمین ؛ انگار حالش خوب نبود بی حال به نظر می رسید رنگش پریده بود دستمو گرفت
جیمین : دایانا حالت خوبه ؟
دایانا : اره خوبم فقط سرم گیج میره
جیمین : داری ضعف میکنی الان از حال میری وایسا الان میام
جیمین ؛ اصلا حواسم نبود که هیچی نخورده رفتم تو اشپزخونه....
خب چون امروز شرطا رسید و دیر کردم دو تا پارت بدون شرط میزارم که جبران بشه 😁😍✨
دایانا : بریم
دایانا ؛ لباسامو و موهامو مرتب کردم و رفتم جیمین دستمو گرفت و منو با خودش برد پایین
رفتیم تو کافه و بعد جیمین پدر و مادرشو صدا کردم
جیمین : مامان ، بابا ، بیاین لطفا
پ.جیمین : سلام دخترم تو باید دایانا باشی
دایانا ؛ بهشون ادای احترام کردم و رفتم عقب
دایانا : بله خودم هستم از دیدنتون خوشحالم
م جیمین : سلام دخترم حالت خوبه ؟
دایانا : سلام ممنونم ازتون
دایانا ؛ مامان جیمین اومد جلو بغلم کرد قد متوسطی داشت و خیلی سر حال بود ، منم متقابلا بغلش کردم منو از خودش جدا کرد و گفت حالت بهتره عزیزم ؟
دایانا ؛ نگاه عصبی به جیمین کردم و گفتم : بهترم ممنونم ازتون
جیمین : چیزی شده عزیزم
دایانا : دو دقیقه خواب بودم همه چیو تعریف کردی اره ؟ (اروم )
جیمین : پرسیدن منم گفتم دیگه
پ.جیمین : بشین دخترم سر پا واینستا
م.جیمین : اره بشین عزیزم
دایانا ؛ منو جیمین نشستیم یهو حالم بد شد احساس کردم سر گیجه دارم دست جیمینو گرفتم
جیمین ؛ انگار حالش خوب نبود بی حال به نظر می رسید رنگش پریده بود دستمو گرفت
جیمین : دایانا حالت خوبه ؟
دایانا : اره خوبم فقط سرم گیج میره
جیمین : داری ضعف میکنی الان از حال میری وایسا الان میام
جیمین ؛ اصلا حواسم نبود که هیچی نخورده رفتم تو اشپزخونه....
خب چون امروز شرطا رسید و دیر کردم دو تا پارت بدون شرط میزارم که جبران بشه 😁😍✨
۸۷.۳k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.