من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهرهٔ تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفتهٔ خود خندیدی
از همین نغمهٔ تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخهٔ ایمان خواندی
قلب صد پارهٔ من مهرهٔ صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن، رشتهٔ ایمان دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی...
مشت بر مهرهٔ تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفتهٔ خود خندیدی
از همین نغمهٔ تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخهٔ ایمان خواندی
قلب صد پارهٔ من مهرهٔ صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن، رشتهٔ ایمان دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی...
۴۳۹
۰۷ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.