راز جنایت 2
نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم بخندم گریه کنم تعجب کنم بخواطر همین بدون هیچ واکنشی موندم که یهو کایا حالت چهرش عوض شد وو با عصبانیت از دفتر خارج شد چش شده بود؟به هر حال یهو مارگارت اومد نزدیکم و تو گوشم زمزمه کرد
مارگارت:«دختر خیلی خوش شانسی»
منم یه لبخند زدم بعد گوشیم زنگ خورد دیدم ایزابلا زنگ زده زود از دفتر خارج شدم و رفت توی یکی از دستشویی ها و گوشی رو جواب دادم
ایزابلا:آرتمیس ماشینت بنزین نداره چرا؟
آرتمیس:بخواطر گند کاریای دیشب شما
ایزابلا:خب حالا
آرتمیس:اخبارو دیدی؟
ایزابلا:ندیدم ولی تو اینستاگرام و اینا خبرش پیچیده
آرتمیس:باشه حالا چرا ماشینو میخواستی؟
ایزابلا:میخواستم برم دانشگاه
آرتمیس:مگه هنوز نرفتییی(داد)
ایزابلا:چته داشتم دنبال وسایلم میگشتم
آرتمیس:بدو یه ماشین بگیر
ایزابلا:از پول خودم خرج کنم؟
آرتمیس:په نه په
ایزابلا:خودت واسم ماشین بگیر
آرتمیس:میگیرم فقط گمشو دانشگاه
ایزابلا:باشه
آرتمیس:وایسا ببینم
ایزابلا:ببین خودت قطع نمیکنی و ول کن نیستی چته؟
آرتمیس:امیلی رفته؟
ایزابلا:نه هنوز
آرتمیس:یا خدااااا فقط دستم بهتون برسه
ایزابلا داشت حرف میزد که یهو مارگارت صدام کرد زود خداحافظی کردم و از دسشویی درومدم
مارگارت:دختر 2 ساعته توی دسشویی چیکار میکنی؟
آرتمیس:هیچی
مارگارت:پ شدی؟
آرتمیس:نه بابا دختررر حالا چیکارم داشتی
مارگارت:مارم به عنوان نیرو میخوان بفرستن مقر
آرتمیس:ماااا(داد)
مارگارت:دختر صداتو ببرررر آره ما
آرتمیس:ننههههه
مارگارت:برات خوشحالم دختر خیلی خوشحالم(آرتمیس رو بغل میکنه)
آرتمیس:ممنون مارگارت ممنون(مارگارت رو بغل میکنه)
مارگارت:خب دیگه فیلم هندیش نکنیم بریم(میخنده)
آرتمیس:آره قبول دارم
مارگارت رفت منم دستامو شستم و همراهش رفتم تا دفتر رفتیم توی دفتر که رئیس پلیسو دیدم و زود تعظیم کردم
رئیس پلیس:آزادی
آرتمیس:میتونم بپرسم چی شده که اومدید به دفتر ما
رئیس پلیس:مارگارت بهش نگفتی؟
مارگارت:چرا قربان گفتم
آرتمیس:مارگارت بهم گفت ولی...چرا تیم مارو انتخاب کردین؟
رئیس پلیس:بنظر من شما شایسته ترین تیمی هستید که میتونستم انتخاب کنم مخصوصا بدلیل وجود تو آرتمیس تو شجاعی و قوی
آرتمیس:بابت دادن این فرصت ازتون ممنونم قربان
رئیس پلیس:راستی کایا کجاست؟
مارگارت:نمی
آرتمیس:حالش بد شد قربان
رئیس پلیس:باشه ساعت 1 مقر باشید کایا هم باهاتون بیارید
آرتمیس:چشم
رئیس پلیس رفت بعد درجا رفتم رو صندلی نشستم
مارگارت:چرا دروغ گفتی؟
آرتمیس:میگفتی نمیدونم کایا به چیز میرفت نزدیک چند بار این اتفاق افتاده
مارگارت:اینم هست
مارگارت:«دختر خیلی خوش شانسی»
منم یه لبخند زدم بعد گوشیم زنگ خورد دیدم ایزابلا زنگ زده زود از دفتر خارج شدم و رفت توی یکی از دستشویی ها و گوشی رو جواب دادم
ایزابلا:آرتمیس ماشینت بنزین نداره چرا؟
آرتمیس:بخواطر گند کاریای دیشب شما
ایزابلا:خب حالا
آرتمیس:اخبارو دیدی؟
ایزابلا:ندیدم ولی تو اینستاگرام و اینا خبرش پیچیده
آرتمیس:باشه حالا چرا ماشینو میخواستی؟
ایزابلا:میخواستم برم دانشگاه
آرتمیس:مگه هنوز نرفتییی(داد)
ایزابلا:چته داشتم دنبال وسایلم میگشتم
آرتمیس:بدو یه ماشین بگیر
ایزابلا:از پول خودم خرج کنم؟
آرتمیس:په نه په
ایزابلا:خودت واسم ماشین بگیر
آرتمیس:میگیرم فقط گمشو دانشگاه
ایزابلا:باشه
آرتمیس:وایسا ببینم
ایزابلا:ببین خودت قطع نمیکنی و ول کن نیستی چته؟
آرتمیس:امیلی رفته؟
ایزابلا:نه هنوز
آرتمیس:یا خدااااا فقط دستم بهتون برسه
ایزابلا داشت حرف میزد که یهو مارگارت صدام کرد زود خداحافظی کردم و از دسشویی درومدم
مارگارت:دختر 2 ساعته توی دسشویی چیکار میکنی؟
آرتمیس:هیچی
مارگارت:پ شدی؟
آرتمیس:نه بابا دختررر حالا چیکارم داشتی
مارگارت:مارم به عنوان نیرو میخوان بفرستن مقر
آرتمیس:ماااا(داد)
مارگارت:دختر صداتو ببرررر آره ما
آرتمیس:ننههههه
مارگارت:برات خوشحالم دختر خیلی خوشحالم(آرتمیس رو بغل میکنه)
آرتمیس:ممنون مارگارت ممنون(مارگارت رو بغل میکنه)
مارگارت:خب دیگه فیلم هندیش نکنیم بریم(میخنده)
آرتمیس:آره قبول دارم
مارگارت رفت منم دستامو شستم و همراهش رفتم تا دفتر رفتیم توی دفتر که رئیس پلیسو دیدم و زود تعظیم کردم
رئیس پلیس:آزادی
آرتمیس:میتونم بپرسم چی شده که اومدید به دفتر ما
رئیس پلیس:مارگارت بهش نگفتی؟
مارگارت:چرا قربان گفتم
آرتمیس:مارگارت بهم گفت ولی...چرا تیم مارو انتخاب کردین؟
رئیس پلیس:بنظر من شما شایسته ترین تیمی هستید که میتونستم انتخاب کنم مخصوصا بدلیل وجود تو آرتمیس تو شجاعی و قوی
آرتمیس:بابت دادن این فرصت ازتون ممنونم قربان
رئیس پلیس:راستی کایا کجاست؟
مارگارت:نمی
آرتمیس:حالش بد شد قربان
رئیس پلیس:باشه ساعت 1 مقر باشید کایا هم باهاتون بیارید
آرتمیس:چشم
رئیس پلیس رفت بعد درجا رفتم رو صندلی نشستم
مارگارت:چرا دروغ گفتی؟
آرتمیس:میگفتی نمیدونم کایا به چیز میرفت نزدیک چند بار این اتفاق افتاده
مارگارت:اینم هست
۱.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.