عشق بنفش
پارت7
امشب یکی از مراسمات شرکت پدر بود و از اونجایی که خودش هم تشریف داشت پس قطعا من و کای هم باید حضور داشتیم
لباس مشکی ماکسی انتخاب کردم که از رونم چاک داشت تا پایین بعد از مطمئن شدن از تیپ و قیافم از اتاق زدم بیرون
نامجون سوتی زد و گفت نونا فوق العاده شدی
جونگکوک_اوووووو مای گاد نونا کاری نکن کای جدی جدی عاشقت شه
چشمم خورد به تهیونگ که تو سکوت مارو تماشا میکرد وقتی متوجه نگاهم شد روشو برگردوند
شونه ای بالا انداختم که گوشیم زنگ خورد خبر از اومدن کای داد
سوار ماشینش شدم و پیش به سوی مراسمات اجباری
ولی خداییش خیلی رفتارای کای متین بود و به دلم مینشست که حد و حدود خودشو رعایت میکرد و واقعا ممنونش بودم
«تهیونگ ویو»
اعصابم از دست این رسانه های بیخود خورد بود که هرچیزی رو به هم ربط میدن
تیتر خبرها شدم
«رابطه مخفیانه کیم تهیونگ و جنی کیم»
با اعصبانیت از کمپانی زدم بیرون و بهشون اخطار دادم که همه چیزو پاک کنن .
با اعصاب داغون روندم سمت خونه و به جنی زنگ زدم
جنی- سلام تهیونگ توهم خبرارو خوندی؟
+اره،خیلی مسخرس به نظرم زنگ زدم تا عذرخواهی کنم ازت بابتش
- نه بابا اشکالی نداره دوروز میوفته سر زبونا و بعدش همه چیز حل میشه میره رد کارش
+ اره همه میدونن که فقط دوست صمیمی ایم باهم و هیترا هم تیرشون به سنگ میخوره.
بعد چند لحظه مکث…
-اره خودتو درگیرش نکن من باید برم تهیونگ کاری نداری؟
+نه قربونت خدافظ
بعد شام دورهم نشستیم
+جیمین بیا گیم بزنیم
جیمین- ایول
مشغول گیم زدن بودیم که جین ا.ت و مری و وستا رو صدا کرد
*جانم هیونگ
جین_ نونا باید یچیزی رو بهت بگم
همه مشکوک نگاهش کردن منو جیمین هم دیدیم اوضاع جدیه بازی رو استاپ کردیم
مری- خب بگو دیگه
جین_اوووم خب چطور باید شروع کنم..خب من … یعنی من و مایا بهم علاقه داریم
و میدونین که سنمم بالا رفته و دوست دارم رسما از پدرتون خواستگاری کنمش
جی هوپ و جونگکوک شروع کردن به مسخره بازی و جی هوپ سعی داشت با عکساش این صحنه هارو به ثبت برسونه
ا.ت* چیییییییی؟دختره ی ورپریده میدونستم از همون اولش میدونستم داری زیرابی میری چشمم روشن
و تق زد پس گردنش
خندم گرفت مثل این مامانای بداخلاق میمونه
با یاداوری اونشب که اونقدر میتونست هات باشه سرمو تکون دادم تا این افکار پلید ازم دور شن
ولی خداییش از صبح تا غروب که سرکاره هم غذا درست میکنه هم کارای خونه رو میرسه هم به دوستاش میرسه هم به خانوادش و هم به خودش…انرژی این دختر برام غیرقابل هضم بود واقعا.
جین-اونی تو با پدرتون حرف بزن پادرمیونی کن
*شما که میدونین وضعیت من بدبختو..بعد ازدواج مری چقد حرف شنیدم ازش و کارشو چطوری پیش برد حالام حرف مایارو بخوام پیش بکشم که دیگه رسما هممونو میکشه
چون ازش برمیاد میگما
مایا- ابجی پیلییییییز .. خودت میدونی که من از رابطه های دوروزه خوشم نمیاد پس قصدمون جدیه
ا.ت سخت مشغول فکر کردن بود
مری_ باشه من و ا.ت و وستا تموم تلاشمون رو میکنیم و جیمین هم بهمون کمک میکنه
حرف های جیمین رو پدر خیلی تاثیرگذاره
ا.ت چپ چپی نگاه مری کرد و رفت به اتاقش
وقتی به این فکر میکنم که تو بازی اعتراف کرد کلا یبار رابطه داشته و خودم دیدم که قبلش باکره بوده باعث میشه حس کنم متعلق به منه! و واقعا حضور کای رو نمیتونم کنارش تحمل کنم حتی به غلط
ا.ت ویو
برخلاف تصورم پدر سر یه هفته به ازدواج جین و مایا رضایت داد
غلط نکنم این جیمین چشم سفید از بابام آتو داره که بابام میترسه رو بشه و حرفاشو قبول میکنه
اخه نداریم غیر این
لایک و کامنت فراموش نشه💜
امشب یکی از مراسمات شرکت پدر بود و از اونجایی که خودش هم تشریف داشت پس قطعا من و کای هم باید حضور داشتیم
لباس مشکی ماکسی انتخاب کردم که از رونم چاک داشت تا پایین بعد از مطمئن شدن از تیپ و قیافم از اتاق زدم بیرون
نامجون سوتی زد و گفت نونا فوق العاده شدی
جونگکوک_اوووووو مای گاد نونا کاری نکن کای جدی جدی عاشقت شه
چشمم خورد به تهیونگ که تو سکوت مارو تماشا میکرد وقتی متوجه نگاهم شد روشو برگردوند
شونه ای بالا انداختم که گوشیم زنگ خورد خبر از اومدن کای داد
سوار ماشینش شدم و پیش به سوی مراسمات اجباری
ولی خداییش خیلی رفتارای کای متین بود و به دلم مینشست که حد و حدود خودشو رعایت میکرد و واقعا ممنونش بودم
«تهیونگ ویو»
اعصابم از دست این رسانه های بیخود خورد بود که هرچیزی رو به هم ربط میدن
تیتر خبرها شدم
«رابطه مخفیانه کیم تهیونگ و جنی کیم»
با اعصبانیت از کمپانی زدم بیرون و بهشون اخطار دادم که همه چیزو پاک کنن .
با اعصاب داغون روندم سمت خونه و به جنی زنگ زدم
جنی- سلام تهیونگ توهم خبرارو خوندی؟
+اره،خیلی مسخرس به نظرم زنگ زدم تا عذرخواهی کنم ازت بابتش
- نه بابا اشکالی نداره دوروز میوفته سر زبونا و بعدش همه چیز حل میشه میره رد کارش
+ اره همه میدونن که فقط دوست صمیمی ایم باهم و هیترا هم تیرشون به سنگ میخوره.
بعد چند لحظه مکث…
-اره خودتو درگیرش نکن من باید برم تهیونگ کاری نداری؟
+نه قربونت خدافظ
بعد شام دورهم نشستیم
+جیمین بیا گیم بزنیم
جیمین- ایول
مشغول گیم زدن بودیم که جین ا.ت و مری و وستا رو صدا کرد
*جانم هیونگ
جین_ نونا باید یچیزی رو بهت بگم
همه مشکوک نگاهش کردن منو جیمین هم دیدیم اوضاع جدیه بازی رو استاپ کردیم
مری- خب بگو دیگه
جین_اوووم خب چطور باید شروع کنم..خب من … یعنی من و مایا بهم علاقه داریم
و میدونین که سنمم بالا رفته و دوست دارم رسما از پدرتون خواستگاری کنمش
جی هوپ و جونگکوک شروع کردن به مسخره بازی و جی هوپ سعی داشت با عکساش این صحنه هارو به ثبت برسونه
ا.ت* چیییییییی؟دختره ی ورپریده میدونستم از همون اولش میدونستم داری زیرابی میری چشمم روشن
و تق زد پس گردنش
خندم گرفت مثل این مامانای بداخلاق میمونه
با یاداوری اونشب که اونقدر میتونست هات باشه سرمو تکون دادم تا این افکار پلید ازم دور شن
ولی خداییش از صبح تا غروب که سرکاره هم غذا درست میکنه هم کارای خونه رو میرسه هم به دوستاش میرسه هم به خانوادش و هم به خودش…انرژی این دختر برام غیرقابل هضم بود واقعا.
جین-اونی تو با پدرتون حرف بزن پادرمیونی کن
*شما که میدونین وضعیت من بدبختو..بعد ازدواج مری چقد حرف شنیدم ازش و کارشو چطوری پیش برد حالام حرف مایارو بخوام پیش بکشم که دیگه رسما هممونو میکشه
چون ازش برمیاد میگما
مایا- ابجی پیلییییییز .. خودت میدونی که من از رابطه های دوروزه خوشم نمیاد پس قصدمون جدیه
ا.ت سخت مشغول فکر کردن بود
مری_ باشه من و ا.ت و وستا تموم تلاشمون رو میکنیم و جیمین هم بهمون کمک میکنه
حرف های جیمین رو پدر خیلی تاثیرگذاره
ا.ت چپ چپی نگاه مری کرد و رفت به اتاقش
وقتی به این فکر میکنم که تو بازی اعتراف کرد کلا یبار رابطه داشته و خودم دیدم که قبلش باکره بوده باعث میشه حس کنم متعلق به منه! و واقعا حضور کای رو نمیتونم کنارش تحمل کنم حتی به غلط
ا.ت ویو
برخلاف تصورم پدر سر یه هفته به ازدواج جین و مایا رضایت داد
غلط نکنم این جیمین چشم سفید از بابام آتو داره که بابام میترسه رو بشه و حرفاشو قبول میکنه
اخه نداریم غیر این
لایک و کامنت فراموش نشه💜
۱۰.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.