رمان عشق ممنوعه پارت ۱۰
داداشم اومد بره بیرون مارو دید
داداش دیا. دیانا این. پسره کیه
دیا. ام ام
مامانم صدام کرد دیانا بیاید بالا
(اسم داداش دیا کیانه)
کیان.دیانا بروبالا زود باش
دیا.ب ب ب بباشه
رفتم بالا بامهمونا سلام علیک کردم
داداشم اومد بالا با اخم نگام کرد
همون موقع گوشیم زنگ خورد ارسلان بود
داداشم با اخم کیه
جواب داداشمو ندادم و رفتم تو اتاق با ارسلان حرف بزن
ارس.سلام
دیا.سلام جان
ارس چیشد
دیا.هیچی باید صبر کنم اینا برن
ارس.اگه مامان بابات بفهمن بیچاره ایم
دیا.نگران نباش میدونن
ارس.چی
دیا.بابا روز اول بهشون گفتم
ارس.حتی بابات
دیا.حتی بابام
آخرشب مهمونا رفتن
داداشم تومد تو اتاقم گفت الان که به مامان و باباگفتم
دیا.بگو میخوان چیکار کنن
کیان.پرو شدیا
کیان. بابا مامان
مامان بابام.جانم چیشده
کیان.میدونید دیانا دوست پسر داره
مامان بابا.خب آره که چی
کیان.چی شما میدونید
مامان وبابا.آرن دیا بهمون گفته
دیا.دیدی گفتم
کیان زورش اومدورفت تواتاقش
مامان و بابام گفتن دیانا چرا تا دیر وقت بیرون بودی
دیا.ببخشید
گفتن باشه برو رفتم بخوام
فردا گوشیم زنگ خورد بیدارشدم که برم دانشگاه رفتم دانشگاه که دیدم....
برید تو خماری
تا پارت بعد
گفتم تا فردا نمیزارم طاقت نیاوردم گزاشتم
داداش دیا. دیانا این. پسره کیه
دیا. ام ام
مامانم صدام کرد دیانا بیاید بالا
(اسم داداش دیا کیانه)
کیان.دیانا بروبالا زود باش
دیا.ب ب ب بباشه
رفتم بالا بامهمونا سلام علیک کردم
داداشم اومد بالا با اخم نگام کرد
همون موقع گوشیم زنگ خورد ارسلان بود
داداشم با اخم کیه
جواب داداشمو ندادم و رفتم تو اتاق با ارسلان حرف بزن
ارس.سلام
دیا.سلام جان
ارس چیشد
دیا.هیچی باید صبر کنم اینا برن
ارس.اگه مامان بابات بفهمن بیچاره ایم
دیا.نگران نباش میدونن
ارس.چی
دیا.بابا روز اول بهشون گفتم
ارس.حتی بابات
دیا.حتی بابام
آخرشب مهمونا رفتن
داداشم تومد تو اتاقم گفت الان که به مامان و باباگفتم
دیا.بگو میخوان چیکار کنن
کیان.پرو شدیا
کیان. بابا مامان
مامان بابام.جانم چیشده
کیان.میدونید دیانا دوست پسر داره
مامان بابا.خب آره که چی
کیان.چی شما میدونید
مامان وبابا.آرن دیا بهمون گفته
دیا.دیدی گفتم
کیان زورش اومدورفت تواتاقش
مامان و بابام گفتن دیانا چرا تا دیر وقت بیرون بودی
دیا.ببخشید
گفتن باشه برو رفتم بخوام
فردا گوشیم زنگ خورد بیدارشدم که برم دانشگاه رفتم دانشگاه که دیدم....
برید تو خماری
تا پارت بعد
گفتم تا فردا نمیزارم طاقت نیاوردم گزاشتم
۲۷.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.