زندگی دوباره ی من :۱۵
☆درسته من ....
☆درست یادم نمیاد ولی یه شب یعنی چند شب وقتی میخوابیدم خواب میدیدم یه آتش سوزی بزرگ اتفاق افتاده شب اول همین خواب شب دومم همین خواب و سه شب من این خواب رو دیدم وقتی به دوستام گفتم گفتن دیونه شدی نمیشه که همینجوری همه جا بسوزه و این حرفا به مادر پدرم گفتم گفتن جدی نگیرش ...
♡(پریدن وسط حرفم ) یعنی بخاطر آتش سوزی مردی
☆خنگ خدا خفه شو ...خوب داشتم میگفتم اینجوری شد و من دیگه بعد از چند روز از فکر آتیش سوزی بیرون اومدم ولی یه روز داشتم بیرون قدم میزدم که تصادف کردم افتادم مردم بعد دیدم اینجام 😊
♡ 😑...حس میکنم میخوام بکشمت
☆ هه هه هه 😂تو نستی بکش
چند دقیقه بعد:
☆ میگم تو چی ؟ توهم عشق شیطان کش داشتی ؟
♡ منم عاشق شیطان کش بودم یه روز که داشتم کنار یه دره قدم....
☆ شهرتون کجا بود که دره داشت
♡چمیدونم یادم نیست یادمه دره بود 😑
♡بعد یکی حولم داد اون تو ....
☆ ....چه مرگ ناراحت کننده ای
☆ خوب مرگو بیخیال تو زندگی قبلیت خواهر یا برادر داشتی اسمتو یادته
♡ اسمم نه ولی یادمه یه خواهر بزرگتر داشتم
☆ واقعا ... من یه داداش کوچیکتر داشتم
♡ ...خب دیگه....
^ (یه دفه ) چه خبر خانما
☆ شما دوتا از کی اینجایین ؟
• پنج دقیقس
☆ خوب چرا قایم شدین 🙄
^ میخواستیم ببینیم چیکار میکنید
♡ بیرون میومدین ما سکته نمیکردیم 😐
☆ قانع نشدیم
• باشه ببخشید
♡ شاید بخشیدیم
^اینجوری نکن هیوری
♡باشه باشه آشتی 😅
☆ فردا برین تو کشتی ( کرمم فعال شد )
• خوب راجب چیحرف میزدین ؟
♡☆ (باهم ) ما.....
(پایان پارت )
☆درست یادم نمیاد ولی یه شب یعنی چند شب وقتی میخوابیدم خواب میدیدم یه آتش سوزی بزرگ اتفاق افتاده شب اول همین خواب شب دومم همین خواب و سه شب من این خواب رو دیدم وقتی به دوستام گفتم گفتن دیونه شدی نمیشه که همینجوری همه جا بسوزه و این حرفا به مادر پدرم گفتم گفتن جدی نگیرش ...
♡(پریدن وسط حرفم ) یعنی بخاطر آتش سوزی مردی
☆خنگ خدا خفه شو ...خوب داشتم میگفتم اینجوری شد و من دیگه بعد از چند روز از فکر آتیش سوزی بیرون اومدم ولی یه روز داشتم بیرون قدم میزدم که تصادف کردم افتادم مردم بعد دیدم اینجام 😊
♡ 😑...حس میکنم میخوام بکشمت
☆ هه هه هه 😂تو نستی بکش
چند دقیقه بعد:
☆ میگم تو چی ؟ توهم عشق شیطان کش داشتی ؟
♡ منم عاشق شیطان کش بودم یه روز که داشتم کنار یه دره قدم....
☆ شهرتون کجا بود که دره داشت
♡چمیدونم یادم نیست یادمه دره بود 😑
♡بعد یکی حولم داد اون تو ....
☆ ....چه مرگ ناراحت کننده ای
☆ خوب مرگو بیخیال تو زندگی قبلیت خواهر یا برادر داشتی اسمتو یادته
♡ اسمم نه ولی یادمه یه خواهر بزرگتر داشتم
☆ واقعا ... من یه داداش کوچیکتر داشتم
♡ ...خب دیگه....
^ (یه دفه ) چه خبر خانما
☆ شما دوتا از کی اینجایین ؟
• پنج دقیقس
☆ خوب چرا قایم شدین 🙄
^ میخواستیم ببینیم چیکار میکنید
♡ بیرون میومدین ما سکته نمیکردیم 😐
☆ قانع نشدیم
• باشه ببخشید
♡ شاید بخشیدیم
^اینجوری نکن هیوری
♡باشه باشه آشتی 😅
☆ فردا برین تو کشتی ( کرمم فعال شد )
• خوب راجب چیحرف میزدین ؟
♡☆ (باهم ) ما.....
(پایان پارت )
۱.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.