سلامممم معذرت سرم شلوغ بود یادم رفت بزارم این پارت جدید
سلامممم معذرت سرم شلوغ بود یادم رفت بزارم این پارت جدید
هفت پسر × دختر
پارت ۲۹
سرش به چونه نامجون خورد
× آخ دردم گرفت
+ ببخشید همین الان باید بریم میدونم کجا قایم بشیم
نامجون نگاه سریعی به یونا انداخت
×کجا فقط بگو
+ نمیدونم کلید هنوز هست یا نه ولی یه جایی بیرون از شهر فرانک پناهگاه داره فکر کنم یه زیرزمین آزمایشی داشت و بادیگارد های زیادی اونجا هستن چون هنوز آزمایشاتی اونجا انجام می شه
نامجون کمی تردید داشت ولی به دختر اعتماد کرد سرشو به علامت تایید تکون داد و با حلقه کردن پای دختر دور کمر خودش بلند شد
×خب پسرا وقت رفتن و ماجراجویی کردنه
همه سرشون رو برگردوند سمت اون دو تا جیمین از وضعیتی که اون دو تا توش بودن خندش گرفت کی فکرشو میکرد که نامجون یه نفر رو این طوری بغل کنه جینم انقدر خندیده بود که اشک از چشمش ریخته میشد و تنها کسایی که تو اون وضعیت پوکر فیس بودن یونا و نامجون بودن ولی با نگاه کردن به هم اونا شروع به خندیدن کردن
دقایقی بعد *
همه اماده بودن برای رفتن به مکان جدید تفنگ هاشون رو آماده کرده بودن برای اینکه اگه اتفاقی افتاد کاملا آماده باشن همه منتظر بودن که جین و جی هوپ با ماشین بیان و راه بیفتن ماشین رسید یونگی اروم کوک رو بلند کرد و یونا پشت سر اونا سوار ماشین شد جین که مطمئن شد همه نشستن راه افتاد
*************
چند ساعتی بود که تو راه بودن همه خوابیده بودن جین و نامجون هم با هم حرف میزدن نامجون در حال هک کردن سیستم اون آزمایشگاه بود و به تمام دوربینا نظارت داشت تا اینکه رفت داخل مموری دوربین چند تا فیلم دید تا اینکه فیلما به جاهایی رسیدن که نامجون چیزی جز سکوت به جواب اون فیلما نمیتونست بده اون مرد "فرانک" خیلی نامرد و پست بود تنها کاری که کرد این بود که کامپیوتر رو بست و دستش رو لای موهاش کشید و به عضا نگاه کرد جین حرکت ماشین رو کمتر کرد
÷فک کنم رسیدیم اینجا جایی بود که یونا گفت
نامجون با صدای جین به خودش اومد و اروم سمت یونا رفت و بیدارش کرد یونا پاشد و به اطراف نگاه کرد بعد اینکه لودینگ شد رفت و کنار جین وایساد و آدرس دقیق آزمایشگاه رو داد دیگه به مقصد رسیدن یونگی و نامجون و جین خواستن پیاده شن که یونا دست نامجون رو گرفت نامجون سمتش برگشت و نگاش کرد تا حرف بزنه یونا نفس عمیقی کشید و نگاهشو به نامجون داد
+مراقب باشید چند باری با بابا اینجا اومدم خیلی سخت میشه داخل و خارج شد بزارید منم بیام
نامجون لبخندی زد و نزدیک یونا شد سرش رو بوسید و به جی هوپ نگا کرد از یونا فاصله گرفت که جی هوپ به سرعت در رو بست و داخل نشست و به بچه ها نگا کرد و لبخندی زد یونا سر جاش نشست ولی اروم و قرار نداشت رو کرد سمت جی هوپ و.......
بازم ببخشید دیر شد :)
هفت پسر × دختر
پارت ۲۹
سرش به چونه نامجون خورد
× آخ دردم گرفت
+ ببخشید همین الان باید بریم میدونم کجا قایم بشیم
نامجون نگاه سریعی به یونا انداخت
×کجا فقط بگو
+ نمیدونم کلید هنوز هست یا نه ولی یه جایی بیرون از شهر فرانک پناهگاه داره فکر کنم یه زیرزمین آزمایشی داشت و بادیگارد های زیادی اونجا هستن چون هنوز آزمایشاتی اونجا انجام می شه
نامجون کمی تردید داشت ولی به دختر اعتماد کرد سرشو به علامت تایید تکون داد و با حلقه کردن پای دختر دور کمر خودش بلند شد
×خب پسرا وقت رفتن و ماجراجویی کردنه
همه سرشون رو برگردوند سمت اون دو تا جیمین از وضعیتی که اون دو تا توش بودن خندش گرفت کی فکرشو میکرد که نامجون یه نفر رو این طوری بغل کنه جینم انقدر خندیده بود که اشک از چشمش ریخته میشد و تنها کسایی که تو اون وضعیت پوکر فیس بودن یونا و نامجون بودن ولی با نگاه کردن به هم اونا شروع به خندیدن کردن
دقایقی بعد *
همه اماده بودن برای رفتن به مکان جدید تفنگ هاشون رو آماده کرده بودن برای اینکه اگه اتفاقی افتاد کاملا آماده باشن همه منتظر بودن که جین و جی هوپ با ماشین بیان و راه بیفتن ماشین رسید یونگی اروم کوک رو بلند کرد و یونا پشت سر اونا سوار ماشین شد جین که مطمئن شد همه نشستن راه افتاد
*************
چند ساعتی بود که تو راه بودن همه خوابیده بودن جین و نامجون هم با هم حرف میزدن نامجون در حال هک کردن سیستم اون آزمایشگاه بود و به تمام دوربینا نظارت داشت تا اینکه رفت داخل مموری دوربین چند تا فیلم دید تا اینکه فیلما به جاهایی رسیدن که نامجون چیزی جز سکوت به جواب اون فیلما نمیتونست بده اون مرد "فرانک" خیلی نامرد و پست بود تنها کاری که کرد این بود که کامپیوتر رو بست و دستش رو لای موهاش کشید و به عضا نگاه کرد جین حرکت ماشین رو کمتر کرد
÷فک کنم رسیدیم اینجا جایی بود که یونا گفت
نامجون با صدای جین به خودش اومد و اروم سمت یونا رفت و بیدارش کرد یونا پاشد و به اطراف نگاه کرد بعد اینکه لودینگ شد رفت و کنار جین وایساد و آدرس دقیق آزمایشگاه رو داد دیگه به مقصد رسیدن یونگی و نامجون و جین خواستن پیاده شن که یونا دست نامجون رو گرفت نامجون سمتش برگشت و نگاش کرد تا حرف بزنه یونا نفس عمیقی کشید و نگاهشو به نامجون داد
+مراقب باشید چند باری با بابا اینجا اومدم خیلی سخت میشه داخل و خارج شد بزارید منم بیام
نامجون لبخندی زد و نزدیک یونا شد سرش رو بوسید و به جی هوپ نگا کرد از یونا فاصله گرفت که جی هوپ به سرعت در رو بست و داخل نشست و به بچه ها نگا کرد و لبخندی زد یونا سر جاش نشست ولی اروم و قرار نداشت رو کرد سمت جی هوپ و.......
بازم ببخشید دیر شد :)
۱۳.۶k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.