شرینم
part : 20
سانتی متری صورتش جیغ خفه ای کشید و بعد قه قهه ی بلندی سر داد.
جنگکوک با لبخندی شیفته دستهاش رو دور کمر لاغر تهیونگ پیچید و سر
امگاش رو به سینه ی خودش تکیه داد.
+هنوز نفهمیدی من رایحه ی بهشتی تو رو از صد فرسخی هم میشناسم؟ ملکه
ی شیرینم؟!
تمام وجود تهیونگ از عشق پر شد و با ذوق بوسه ی به سینه ی ستبر مردش،
دقیقا روی قلبش نشوند.
_دلم برات تنگ شده بود.
جنگکوک موهای نرم ابریشمی تهیونگ رو بوسید.
+از دل من خبر نداری شیرینم
تهیونگ ریز خندید و از بغل آلفا بیرون اومد.آلفا یک دستش رو دور کمر تهیونگ
حلقه کرد و به سمت صندلیش رفت. روی اون نشست و امگا رو روی پاهاش
نشوند.
تهیونگ اروم خم شد و بوسه ای به شقیقه ی همسر جذابش زد و بعد جعبه ی
داخل دستش رو جلو آورد و جلوی صورت امپراطور گرفت.
_ببین برات چی آوردم پادشاه من!
جنگکوک ابرویی باال انداخت بعد جعبه رو از دست کوچیک ملکه اش گرفت.
اون رو روی میز گذاشت و درش رو بازکرد. با دیدن محتوای جعبه خنده ی
ریزی کرد.
+باز هم که سر از آشپزخونه درآوردی الهه ی شیرینم.
و بعد با انگشت یکی از موچی های کوچیک داخل جعبه رو برداشت و جلوی
صورت تهیونگ گرفت.
تهیونگ موچی رو بین لبهاش گرفت و صورتش رو جلو برد و جنگکوک با
لبهاش سر دیگه ی شیرینی رو اسیر کرد.
لایک و کامنت یادتون نرهههه٭
سانتی متری صورتش جیغ خفه ای کشید و بعد قه قهه ی بلندی سر داد.
جنگکوک با لبخندی شیفته دستهاش رو دور کمر لاغر تهیونگ پیچید و سر
امگاش رو به سینه ی خودش تکیه داد.
+هنوز نفهمیدی من رایحه ی بهشتی تو رو از صد فرسخی هم میشناسم؟ ملکه
ی شیرینم؟!
تمام وجود تهیونگ از عشق پر شد و با ذوق بوسه ی به سینه ی ستبر مردش،
دقیقا روی قلبش نشوند.
_دلم برات تنگ شده بود.
جنگکوک موهای نرم ابریشمی تهیونگ رو بوسید.
+از دل من خبر نداری شیرینم
تهیونگ ریز خندید و از بغل آلفا بیرون اومد.آلفا یک دستش رو دور کمر تهیونگ
حلقه کرد و به سمت صندلیش رفت. روی اون نشست و امگا رو روی پاهاش
نشوند.
تهیونگ اروم خم شد و بوسه ای به شقیقه ی همسر جذابش زد و بعد جعبه ی
داخل دستش رو جلو آورد و جلوی صورت امپراطور گرفت.
_ببین برات چی آوردم پادشاه من!
جنگکوک ابرویی باال انداخت بعد جعبه رو از دست کوچیک ملکه اش گرفت.
اون رو روی میز گذاشت و درش رو بازکرد. با دیدن محتوای جعبه خنده ی
ریزی کرد.
+باز هم که سر از آشپزخونه درآوردی الهه ی شیرینم.
و بعد با انگشت یکی از موچی های کوچیک داخل جعبه رو برداشت و جلوی
صورت تهیونگ گرفت.
تهیونگ موچی رو بین لبهاش گرفت و صورتش رو جلو برد و جنگکوک با
لبهاش سر دیگه ی شیرینی رو اسیر کرد.
لایک و کامنت یادتون نرهههه٭
۱.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.