گوجو دو تا بچه داره فصل دوم پارت: ۴
دو ماه بعد ***
مگومی: اقای قاضی! پدر من و در آورده
خواب و آرامش ندارم من چه بدبختی هستم با این دارم زندگی میکنم
ماکی: تو لیاقت من و نداری احمق!
قاضی: سکوت رو رعایت کنید
مگومی: تو خفه شو!!
مای: با شوهر درست حرف بزن!
مگومی: تو .. قاضی .. پارتی بازی میکنید اینجا!!!!
گوجو: من اعتراض دارم !
قاضی: برادر.. دو نفر اصلی اینجا هستند بعد تو اعتراض داری
گوجو: اکینا چان دخترم سخن بگو
سوکونا: مگه یوسف پیامبره؟
اکینا: خب آقای قاضی باید بگم این خانم که اسمشو نمیبرم و اشاره مسقیم هم اصلا نمیکنم* داره با انگشت فاک ماکی رو نشون میده * لیاقت مگومی رو نداره و و تازه ۱ ماه حامله هم هست ! ولی خب بچه تا به دنیا بیاد میتونیم بگیم مامانت مرده
ماکی: چرا نکنه میخواین بچه رو بدم شما روانی ها بزرگ کنید
گوجو: من اعتراض دارم
اکینا چپ چپ گوجو رو نگاه کرد و گفت: پدر من لطفا خفه شو
سوکونا: نایس * لایک نشون دادن به اکینا *
قاضی: خب .. طبق قانون اساسی شما بخاطر اینکه بچه دارید فعلا نمیتونید جدا شید!
ختم دادگاه!!
اندر خانه گوجو ***
مگومی با عصبانیت تو اشپزخونه هی راه میرفت و گفت: سلیطه رو دیدین چجوری دروغ میگفت؟! سوکونا چرا هیچی نگفتی؟!
سوکونا گفت: ببخشینا
مگومی گفت: چقدر تاثیر گذار بود
گوجو گفت: دوستان چایی دم کردم
از قدیم چی گفتن؟
اکینا: چایی بخور ولی گوه نخور
* بله ، دهن گوجو بسته شد *
سوکونا: قافیه رو قربون !
گوجو: تو خفه ، همتون باعث شدید بچم بد دهن بشه
اکینا : پدر من ! آخه وسط دادگاه چرا اعتراض داشتی؟
گوجو: چون من پدر مگومی هستم
مگومی: باز این گوه خورد
گوجو: من حتی بهت نگاه هم نکردم چجوری میخوام تو رو بخورم😎
اکینا: حاجی گنگش بالاست.😎
سوکونا: دست خوش
گوجو: چقدر کم حرفی شدی امروز سوکونا
سوکونا: شکست عشقی خوردم
گوجو: از کی؟
سوکونا با غصه گفت: از می می
مگومی چایی رو تف کرد و گفت: وادا!!!!
گوجو پشم هاش ریخت و گفت: وات؟!
اکینا اومد کنار سوکونا نشست و گفت: اشکالی نداره من خودم برات بابامو جور میکنم ، یه غسلمون نشه؟! 😏
* افرادی که کامنت های اخیر رو خوندن جریان غسل رو میدونن*
* دوستان قیافه اکینا دقیقا عکس پارت هست *****
خب ببخشید کلا این اواخر کم پارت میدم
چون
.
.
.
متاسفانه
.
.
.
.
بیماری
.
.
.
گشادی گرفتم🤣🤣🤣
مگومی: اقای قاضی! پدر من و در آورده
خواب و آرامش ندارم من چه بدبختی هستم با این دارم زندگی میکنم
ماکی: تو لیاقت من و نداری احمق!
قاضی: سکوت رو رعایت کنید
مگومی: تو خفه شو!!
مای: با شوهر درست حرف بزن!
مگومی: تو .. قاضی .. پارتی بازی میکنید اینجا!!!!
گوجو: من اعتراض دارم !
قاضی: برادر.. دو نفر اصلی اینجا هستند بعد تو اعتراض داری
گوجو: اکینا چان دخترم سخن بگو
سوکونا: مگه یوسف پیامبره؟
اکینا: خب آقای قاضی باید بگم این خانم که اسمشو نمیبرم و اشاره مسقیم هم اصلا نمیکنم* داره با انگشت فاک ماکی رو نشون میده * لیاقت مگومی رو نداره و و تازه ۱ ماه حامله هم هست ! ولی خب بچه تا به دنیا بیاد میتونیم بگیم مامانت مرده
ماکی: چرا نکنه میخواین بچه رو بدم شما روانی ها بزرگ کنید
گوجو: من اعتراض دارم
اکینا چپ چپ گوجو رو نگاه کرد و گفت: پدر من لطفا خفه شو
سوکونا: نایس * لایک نشون دادن به اکینا *
قاضی: خب .. طبق قانون اساسی شما بخاطر اینکه بچه دارید فعلا نمیتونید جدا شید!
ختم دادگاه!!
اندر خانه گوجو ***
مگومی با عصبانیت تو اشپزخونه هی راه میرفت و گفت: سلیطه رو دیدین چجوری دروغ میگفت؟! سوکونا چرا هیچی نگفتی؟!
سوکونا گفت: ببخشینا
مگومی گفت: چقدر تاثیر گذار بود
گوجو گفت: دوستان چایی دم کردم
از قدیم چی گفتن؟
اکینا: چایی بخور ولی گوه نخور
* بله ، دهن گوجو بسته شد *
سوکونا: قافیه رو قربون !
گوجو: تو خفه ، همتون باعث شدید بچم بد دهن بشه
اکینا : پدر من ! آخه وسط دادگاه چرا اعتراض داشتی؟
گوجو: چون من پدر مگومی هستم
مگومی: باز این گوه خورد
گوجو: من حتی بهت نگاه هم نکردم چجوری میخوام تو رو بخورم😎
اکینا: حاجی گنگش بالاست.😎
سوکونا: دست خوش
گوجو: چقدر کم حرفی شدی امروز سوکونا
سوکونا: شکست عشقی خوردم
گوجو: از کی؟
سوکونا با غصه گفت: از می می
مگومی چایی رو تف کرد و گفت: وادا!!!!
گوجو پشم هاش ریخت و گفت: وات؟!
اکینا اومد کنار سوکونا نشست و گفت: اشکالی نداره من خودم برات بابامو جور میکنم ، یه غسلمون نشه؟! 😏
* افرادی که کامنت های اخیر رو خوندن جریان غسل رو میدونن*
* دوستان قیافه اکینا دقیقا عکس پارت هست *****
خب ببخشید کلا این اواخر کم پارت میدم
چون
.
.
.
متاسفانه
.
.
.
.
بیماری
.
.
.
گشادی گرفتم🤣🤣🤣
۹.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.