part9 مافیای عاشق
مافیای عاشق Part9
هایون:اما تهیونگ من منتظر جی هوپ ام
تهیونگ:مگه اونم اینجاس؟واسش خیلی خطرناکه ک
هایون:نترس کسی نمیخورتش
تهیونگ:هایون به حرفم گوش کن خب باهم میریم داداشتو پیدا میکنیم اینجا موندن فایده ای نداره
هایون:اما
تهیونگ:اما و اگر نداریم همینی ک گفتم وگرنه هرجا ک باشیم آدما جئون پیدامون میکنن
ادمین ویو
هایون با شنیدن اسم دوس پسرش توی شک رفت خب برای همه سخته ک دوس پسرش قاتل زنجیره ای باشه و همه از دستش فرار کنن ولی تو دوسش داشته باشی هایون به لکنت افتاد نتونست جواب تهیونگی که یه عمر عاشقش بودو بده
هایون:ج.....جئون؟
تهیونگ:آره چی شده
هایون جرعت نگاه کردن به تهیونگ رو نداشت و نمیدونست موقعی ک تهیونگ بفهمه هایون اونو میشناسه چیکار میکنه
هایون:ه....هیچی.......(هیچی هایون پر حرف بود)ولی یعنی تو این همه مدت اسیر جئون بودی؟
تهیونگ:قضیه..........
ولی اونموقع بود که سروکله اشون پیدا شد...(خودتون میدونید کیو میگم دیگ😐)
جونگ کوک:به میبینم ک جمعتون جمعه
تهیونگ تفنگی ک همیشه تو جیبش داشت رو دراورد و به سمت کوک گرفت
جونگ کوک:(پوزخند)شلیک کن اگه جرعت داری گرچه تو ترسویی
تهیونگ اونموقع دستای گرم هایونو تو دستاش حس کرد
هایون سرشو به معنای نکن تکون داد
تهیونگ نمیخواست دله کسی ک همیشه عاشقش بودو بشکونه چون میدونست اگه به کوک شلیک کنه هایون خورد میشه تهیونگ از همه چی خبر داشت میدونست هایون و کوک باهم بودن....جونگ کوک ادامه داد:بزن ترسو چرا نمیز........
هایون:خفه شوووو(عربده کشید بچه😐)
جونگ کوک:خانم کوچولو میبینم زبون دراز شدی
هایون رو به تهیونگ گفت:تهیونگ نکن
روشو برگردوند و رو به کوک گفت:به تو مربوط نیس عوضی
هایون:...........
ادامه پارت بعد
هایون:اما تهیونگ من منتظر جی هوپ ام
تهیونگ:مگه اونم اینجاس؟واسش خیلی خطرناکه ک
هایون:نترس کسی نمیخورتش
تهیونگ:هایون به حرفم گوش کن خب باهم میریم داداشتو پیدا میکنیم اینجا موندن فایده ای نداره
هایون:اما
تهیونگ:اما و اگر نداریم همینی ک گفتم وگرنه هرجا ک باشیم آدما جئون پیدامون میکنن
ادمین ویو
هایون با شنیدن اسم دوس پسرش توی شک رفت خب برای همه سخته ک دوس پسرش قاتل زنجیره ای باشه و همه از دستش فرار کنن ولی تو دوسش داشته باشی هایون به لکنت افتاد نتونست جواب تهیونگی که یه عمر عاشقش بودو بده
هایون:ج.....جئون؟
تهیونگ:آره چی شده
هایون جرعت نگاه کردن به تهیونگ رو نداشت و نمیدونست موقعی ک تهیونگ بفهمه هایون اونو میشناسه چیکار میکنه
هایون:ه....هیچی.......(هیچی هایون پر حرف بود)ولی یعنی تو این همه مدت اسیر جئون بودی؟
تهیونگ:قضیه..........
ولی اونموقع بود که سروکله اشون پیدا شد...(خودتون میدونید کیو میگم دیگ😐)
جونگ کوک:به میبینم ک جمعتون جمعه
تهیونگ تفنگی ک همیشه تو جیبش داشت رو دراورد و به سمت کوک گرفت
جونگ کوک:(پوزخند)شلیک کن اگه جرعت داری گرچه تو ترسویی
تهیونگ اونموقع دستای گرم هایونو تو دستاش حس کرد
هایون سرشو به معنای نکن تکون داد
تهیونگ نمیخواست دله کسی ک همیشه عاشقش بودو بشکونه چون میدونست اگه به کوک شلیک کنه هایون خورد میشه تهیونگ از همه چی خبر داشت میدونست هایون و کوک باهم بودن....جونگ کوک ادامه داد:بزن ترسو چرا نمیز........
هایون:خفه شوووو(عربده کشید بچه😐)
جونگ کوک:خانم کوچولو میبینم زبون دراز شدی
هایون رو به تهیونگ گفت:تهیونگ نکن
روشو برگردوند و رو به کوک گفت:به تو مربوط نیس عوضی
هایون:...........
ادامه پارت بعد
۱۲.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.