فیک شبدر سیاه پارت۸
میا توی ذهن: این آقا های مو بنفش چقدر شبیه بابا و عموئه بیخیال اگه حرف بزنم مامان منو میکشه
میا یه نگاه به سنجو و اما کرد که اونا یه لبخند کاوایی به میا زدن میا هم یه لبخند قشنگ زد
ریندو توی ذهن: نمیدونم چرا احساس میکنم این دختره شبیه بچگیهای رانه
ران توی ذهن : یه حسی بهم میگه ملکه شب همون هیروئه
هیرو: خوشحالم که با بانتن قرارداد بستم
قرارداد تموم شد فقط برای تحویل گرفتن اسلحهها هر روزی که بهتون اطلاع دادیم میاید لازم نیستی یه لشکر همراه خودتون بیارید یه نفر بیاد کافیه
مایکی کمی سرخی شد و تشکر کرد و کلا اعضای بانتن جمع کردن رفتن
هیرو توی ذهن: هوففففففف ران منو نشناخت تو این چند سال چقدر تغییر کرده انگاری خیلی افسرده شده یعنی به خاطر منه
[بچه ها هیرو یه نقاب گربه میزنه که روش شکوفه های گیلاس داره]
ران سمت ریندو:نمیدونم چرا ولی حس میکنم ملکه تاریکی همون هیرو هست
ریندو:برای تحویل اسلحه وقت یه نفر باید بره میتونی با مایکی صحبت کنی که تو بری
ران:فکر عالی هست
خلاصه ران با مایکی صحبت کرد و مایکی هم قبول کرد
[پرش زمانی به روزی که اسلحهها رو باید تحویل بگیرن و ران تو دفتر هیرو هست]
هیرو: خوب آقای هایتانی کارمون تموم شد خوشحالم که با شما قرار داد بستم
ران:من هم همین تور
هیرو:پس خدانگ....
ران:تو هیروکو آگاوا هستی
هیرو یکم شکه شد:من کسی رو با این نام نمیشناسم
ران: خودتی هیرو مطمعن هستم
هیرو: خوب که چی *در اوردن ماسک* ۶ سال شکنجه ام دادی کافی نبود ران تو منو وقت برای برطرف کردن نیاز های جنسیت میخواستی*با بقص*
ران:هیرو باور کن این طوری نیست من اینو نمیخواستم هق هق باور کن هق هق بزار کل ماجرا رو توضیح بدم
[ران همین طور با گریه کل ماجرا رو طریف کرد]
ران:باور کن هیرو هق هق من هنوزم تو رو دوست دارم بزار هق هق بچه مون رو دوباره ببینم هق هق هیرو ببخشید
*هیرو اومد جلو ران *
ران انتظار داشت یه سیلی بخوره ولی هیرو چند قطره اشک از چشمش اومد و بعد ران رو بغل کرد و گفت:مستر هایتانی بخشیده شد
ران هم با یه لبخند هیرو رو بقل کرد وگفت:ممنونم
[نویسنده: هق هق چه چسمانتیک 🤧💔]
حمایت یادتون نره
میا یه نگاه به سنجو و اما کرد که اونا یه لبخند کاوایی به میا زدن میا هم یه لبخند قشنگ زد
ریندو توی ذهن: نمیدونم چرا احساس میکنم این دختره شبیه بچگیهای رانه
ران توی ذهن : یه حسی بهم میگه ملکه شب همون هیروئه
هیرو: خوشحالم که با بانتن قرارداد بستم
قرارداد تموم شد فقط برای تحویل گرفتن اسلحهها هر روزی که بهتون اطلاع دادیم میاید لازم نیستی یه لشکر همراه خودتون بیارید یه نفر بیاد کافیه
مایکی کمی سرخی شد و تشکر کرد و کلا اعضای بانتن جمع کردن رفتن
هیرو توی ذهن: هوففففففف ران منو نشناخت تو این چند سال چقدر تغییر کرده انگاری خیلی افسرده شده یعنی به خاطر منه
[بچه ها هیرو یه نقاب گربه میزنه که روش شکوفه های گیلاس داره]
ران سمت ریندو:نمیدونم چرا ولی حس میکنم ملکه تاریکی همون هیرو هست
ریندو:برای تحویل اسلحه وقت یه نفر باید بره میتونی با مایکی صحبت کنی که تو بری
ران:فکر عالی هست
خلاصه ران با مایکی صحبت کرد و مایکی هم قبول کرد
[پرش زمانی به روزی که اسلحهها رو باید تحویل بگیرن و ران تو دفتر هیرو هست]
هیرو: خوب آقای هایتانی کارمون تموم شد خوشحالم که با شما قرار داد بستم
ران:من هم همین تور
هیرو:پس خدانگ....
ران:تو هیروکو آگاوا هستی
هیرو یکم شکه شد:من کسی رو با این نام نمیشناسم
ران: خودتی هیرو مطمعن هستم
هیرو: خوب که چی *در اوردن ماسک* ۶ سال شکنجه ام دادی کافی نبود ران تو منو وقت برای برطرف کردن نیاز های جنسیت میخواستی*با بقص*
ران:هیرو باور کن این طوری نیست من اینو نمیخواستم هق هق باور کن هق هق بزار کل ماجرا رو توضیح بدم
[ران همین طور با گریه کل ماجرا رو طریف کرد]
ران:باور کن هیرو هق هق من هنوزم تو رو دوست دارم بزار هق هق بچه مون رو دوباره ببینم هق هق هیرو ببخشید
*هیرو اومد جلو ران *
ران انتظار داشت یه سیلی بخوره ولی هیرو چند قطره اشک از چشمش اومد و بعد ران رو بغل کرد و گفت:مستر هایتانی بخشیده شد
ران هم با یه لبخند هیرو رو بقل کرد وگفت:ممنونم
[نویسنده: هق هق چه چسمانتیک 🤧💔]
حمایت یادتون نره
۷.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.