وقتی با جونگین دعوات شده (درخواستی) 🍷📿✨
به ساعت نگا کردی ساعت ۱۲ شبو نشون میداد نزدیک سه ساعت بود جونگین بخواطر دعوای چرت تون رفته بود بیرون
توهم خیلی نگرانش بودی و دعوا بخواطر لباس بازی بود که پوشیده بودی و با پسر عمت صحبت میکردی
رمز در زده شدش
اما تو انقدر گریه کرده بودی که نمیتونستی چشماتو باز کنی
اما وقتی جونگین اومد و دست خونیشو دیدی ترسیدی
و زود رفتی جلوش
+چیشده، کجا این اتفاق افتاد، کی کرد، الان خوبی، خیلی درد داره، ببخشید همش تقصیر منه (همشو پشت سر هم پرسیدی)
_نه من بخشیدمت، مهم نیس، چیزی نشد،فقط موقعی کع داشتم میومدم بابای کثیفم با چاقو رو دستم خراش انداخت
+وایسا برم جعبه کمک های اولیرو بیارم
_اوکی، ـ
+ا. ت درحال باند پیچی دست جونگین بود
و پیرهنشو در اورده بود جوری که فقط نیم تنه داشت
_زیر لب من خیلی کمک کردم تحریک نشم اما شدم
+چیزی شده
_نه
+کارش تموم شدش اومد پاشه که جونگین دستشو گرفت و پرتش کرد رو تخت و روش خیمه زد
_هم پیرهنتو در اوردی هم هنو تنبیه نشدی
و بقیش با ذهن خودتون
توهم خیلی نگرانش بودی و دعوا بخواطر لباس بازی بود که پوشیده بودی و با پسر عمت صحبت میکردی
رمز در زده شدش
اما تو انقدر گریه کرده بودی که نمیتونستی چشماتو باز کنی
اما وقتی جونگین اومد و دست خونیشو دیدی ترسیدی
و زود رفتی جلوش
+چیشده، کجا این اتفاق افتاد، کی کرد، الان خوبی، خیلی درد داره، ببخشید همش تقصیر منه (همشو پشت سر هم پرسیدی)
_نه من بخشیدمت، مهم نیس، چیزی نشد،فقط موقعی کع داشتم میومدم بابای کثیفم با چاقو رو دستم خراش انداخت
+وایسا برم جعبه کمک های اولیرو بیارم
_اوکی، ـ
+ا. ت درحال باند پیچی دست جونگین بود
و پیرهنشو در اورده بود جوری که فقط نیم تنه داشت
_زیر لب من خیلی کمک کردم تحریک نشم اما شدم
+چیزی شده
_نه
+کارش تموم شدش اومد پاشه که جونگین دستشو گرفت و پرتش کرد رو تخت و روش خیمه زد
_هم پیرهنتو در اوردی هم هنو تنبیه نشدی
و بقیش با ذهن خودتون
۱۷.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.