چند پارتی درخواستی از تهیونگ ( Part 1 )
از زبان ا/ت:
یه مدته که تهیونگ باهام سرد شده. سعی میکنم برم کنارش و خودم رو بهش نزدیک کنم ولی اون هی من رو پس میزنه. یکم ناراحتم. توی این 2 سالی که باهاش ازدواج کرده بودم هیچ موقع چنین رفتاری ازش ندیده بودم. سعی میکنم خودم رو آروم نشون بدم ولی دیگه خسته شدم.
امروز روز تولدمه. یه حسی بهم میگه که امروز میخواد منو سوپرایز کنه و ازم عذرخواهی کنه. از وقتی خوابش رو دیدم، لحظه شماری میکنم بیاد خونه.
رفته بودم داخل آشپزخونه تا غذا درست کنم. به فکرم رسید غذای مورد علاقش رو درست کنم. دست به کار شدم. با ذوق درستش کردم و روی میز چیدم. به ساعت نگاه کردم. 4:30. همیشه همین ساعت میاد خونه. روبروی در ایستاده بودم. یکم بیشتر طول کشید ولی بالاخره زنگ در رو زد. رفتم جلو و درو براش باز کردم.
ا/ت: سلام تهیونگ. خسته نباشی.
تهیونگ: سلام
کتش رو براش دراوردم. به دستاش نگاه کردم. خالی بود. اممم احتمالا میخواد بعدش منو سوپرایز کنه مهم نیست تا هرموقع که نیازه صبر میکنم.
روی صندلی نشست.
ا/ت: غذای مورد علاقت رو درست کردم. خوشمزه شده؟
سرشو تکون داد. به صورتش نگاه کردم. آره به نظر میاد که خوشش اومده. خوشحال شدم. کنارش نشستم و شروع به خوردن کردم.
...
لایک
♥️
یه مدته که تهیونگ باهام سرد شده. سعی میکنم برم کنارش و خودم رو بهش نزدیک کنم ولی اون هی من رو پس میزنه. یکم ناراحتم. توی این 2 سالی که باهاش ازدواج کرده بودم هیچ موقع چنین رفتاری ازش ندیده بودم. سعی میکنم خودم رو آروم نشون بدم ولی دیگه خسته شدم.
امروز روز تولدمه. یه حسی بهم میگه که امروز میخواد منو سوپرایز کنه و ازم عذرخواهی کنه. از وقتی خوابش رو دیدم، لحظه شماری میکنم بیاد خونه.
رفته بودم داخل آشپزخونه تا غذا درست کنم. به فکرم رسید غذای مورد علاقش رو درست کنم. دست به کار شدم. با ذوق درستش کردم و روی میز چیدم. به ساعت نگاه کردم. 4:30. همیشه همین ساعت میاد خونه. روبروی در ایستاده بودم. یکم بیشتر طول کشید ولی بالاخره زنگ در رو زد. رفتم جلو و درو براش باز کردم.
ا/ت: سلام تهیونگ. خسته نباشی.
تهیونگ: سلام
کتش رو براش دراوردم. به دستاش نگاه کردم. خالی بود. اممم احتمالا میخواد بعدش منو سوپرایز کنه مهم نیست تا هرموقع که نیازه صبر میکنم.
روی صندلی نشست.
ا/ت: غذای مورد علاقت رو درست کردم. خوشمزه شده؟
سرشو تکون داد. به صورتش نگاه کردم. آره به نظر میاد که خوشش اومده. خوشحال شدم. کنارش نشستم و شروع به خوردن کردم.
...
لایک
♥️
۲۱.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.