فیک روباه سیاه
فیک روباه سیاه
P2
رفتم نشستم که گفت
کوک:ا.ت از قراره شب حمله بشه میخوام از این مبارزه پیروز دربیایم
ا.ت:البته(سرد)
کوک:پس نقشه ای که بعد میگم رو به خوبی عمل کن
....................
بعد از اینکه حرفاش تموم شد اومدم بیرون و مستقیم رفتم اتاقم تا وسایل رو وردارم
رفتم وسایلم رو ورداشتم و زدم بیرون و به مخفی گاه رفتم تا از همه چی مطمئنا بشم(مخفیگاه ارتش کوک)
.
.
وقتی رسید یوری رو دید که بادو به طرف ا.ت میومد(یوری از افراد با اعتماد کوکه)
یوری:عاا ا.ت اومدی (نفس نفس مزنه)
ا.ت:آره افراد آمدن
یوری:آره
ا.ت:خوبه (پوزخند)
...
شب
~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
یه پارت میزارم برا امروز کافیه شاید بازم بزارم
و بچها اولای فیک هیچ چیزی معلوم نیست اصلا معلوم نیست داستان چی به چیه که فکر کنم پارت ۴ یا پنج بفهمین
P2
رفتم نشستم که گفت
کوک:ا.ت از قراره شب حمله بشه میخوام از این مبارزه پیروز دربیایم
ا.ت:البته(سرد)
کوک:پس نقشه ای که بعد میگم رو به خوبی عمل کن
....................
بعد از اینکه حرفاش تموم شد اومدم بیرون و مستقیم رفتم اتاقم تا وسایل رو وردارم
رفتم وسایلم رو ورداشتم و زدم بیرون و به مخفی گاه رفتم تا از همه چی مطمئنا بشم(مخفیگاه ارتش کوک)
.
.
وقتی رسید یوری رو دید که بادو به طرف ا.ت میومد(یوری از افراد با اعتماد کوکه)
یوری:عاا ا.ت اومدی (نفس نفس مزنه)
ا.ت:آره افراد آمدن
یوری:آره
ا.ت:خوبه (پوزخند)
...
شب
~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
یه پارت میزارم برا امروز کافیه شاید بازم بزارم
و بچها اولای فیک هیچ چیزی معلوم نیست اصلا معلوم نیست داستان چی به چیه که فکر کنم پارت ۴ یا پنج بفهمین
۱۱.۹k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.