چن پارتی کوک پارت: 20
هیونجین: هانی وایسا منم باهات بیام
با هیونجین رفتیم پایین تو اشپزخونه به خدمتکارا گفتم برا کوک صبحونه اماده کنن و خودمم منتظر موندم تا اماده شه ببرم براش کلا صبحونه نمیخوردم وقتی میخوردم اصن علاقه ای به صبحونه خوردن نداشتم
هیونجین اومد ی صندلی برا خودش کشید و نشست روبه روم
هانا: ببینم مگه دیشب قرار نبود صلح کنین پس چیشد
هیونجین اه کش داری کشید و گف
_اییی نپرس دیشب همه چی داشت خوب پیش میرف تا اینکه این پسره دیوونه چون که دیشب پسر دشمنمون درباره تو حرف زد تا میتونست پسررو زد و بعدشم که اینجوری درگیر شدیم دیشب اصن نفهمیدیم چطور تیر خورد متوجهش نشدیم
هانا: مگه چی گف که باز داغ کرده
هیونجین: گف که خیلی خوشگله میخوام اونو ماله خودم کنم و ازت میگیرمش و این حرفا خودتم میدونی که چقد روت حساسه و باز اون جئون دیوونه درونش بیدار شد و کار خودشو کرد
هانا: مطمئنی راجب من بوده(پوزخند)
هیونجین که معلوم بود از حرفم کلی تعجب کرده و علامت سوال های زیادی تو ذهنش ساخته شدن گف
_منظورت چیه
هانا: مثلا درمورد هانول یا رائون نبوده
هیونجین: اون جئونی که من میشناسم فقط پیش ینفر خوده واقعیشه و روش بشدت حساسه که اونم تویی
هانا: معلومه
هیونجین: فقط ی چیزی شده
هانا: باز چیشده
هیونجین: اینو نباید میگفتم و مطمئنم جیمین و کوک میکشنم ولی نمیتونم موضوع به این مهمی رو بهت نگم
خیلی برام سوال شده بود که چیه که کوک و جیمین نمیخوان من بدونم
هانا: چیه
هیونجین: آییش چطور بگم
ی مکث کوتاه کردو دوباره به حرف اومد
با هیونجین رفتیم پایین تو اشپزخونه به خدمتکارا گفتم برا کوک صبحونه اماده کنن و خودمم منتظر موندم تا اماده شه ببرم براش کلا صبحونه نمیخوردم وقتی میخوردم اصن علاقه ای به صبحونه خوردن نداشتم
هیونجین اومد ی صندلی برا خودش کشید و نشست روبه روم
هانا: ببینم مگه دیشب قرار نبود صلح کنین پس چیشد
هیونجین اه کش داری کشید و گف
_اییی نپرس دیشب همه چی داشت خوب پیش میرف تا اینکه این پسره دیوونه چون که دیشب پسر دشمنمون درباره تو حرف زد تا میتونست پسررو زد و بعدشم که اینجوری درگیر شدیم دیشب اصن نفهمیدیم چطور تیر خورد متوجهش نشدیم
هانا: مگه چی گف که باز داغ کرده
هیونجین: گف که خیلی خوشگله میخوام اونو ماله خودم کنم و ازت میگیرمش و این حرفا خودتم میدونی که چقد روت حساسه و باز اون جئون دیوونه درونش بیدار شد و کار خودشو کرد
هانا: مطمئنی راجب من بوده(پوزخند)
هیونجین که معلوم بود از حرفم کلی تعجب کرده و علامت سوال های زیادی تو ذهنش ساخته شدن گف
_منظورت چیه
هانا: مثلا درمورد هانول یا رائون نبوده
هیونجین: اون جئونی که من میشناسم فقط پیش ینفر خوده واقعیشه و روش بشدت حساسه که اونم تویی
هانا: معلومه
هیونجین: فقط ی چیزی شده
هانا: باز چیشده
هیونجین: اینو نباید میگفتم و مطمئنم جیمین و کوک میکشنم ولی نمیتونم موضوع به این مهمی رو بهت نگم
خیلی برام سوال شده بود که چیه که کوک و جیمین نمیخوان من بدونم
هانا: چیه
هیونجین: آییش چطور بگم
ی مکث کوتاه کردو دوباره به حرف اومد
۸.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.