┄┅┅┄┅❧ ߊ ܢܚیܝ ܘ ߊ ܝ ܢ̣ߊ ܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
4ماه بعد
#نفیسه
وای خدا دارم دیوونه میشم داره شب میشه و هیچ کاری انجام نشده
خدمه~خانم نمیدونم ساحلو آروم کنم فکر کنم شما رو میخواد
—باشه الان میام
غر غر کنان ب سمته اتاق رفتم
ساحل و سهیل کوچولو های نازنین منن ساحل و بلند کردم اونقدر گریه کرده بود ک سهیلم شروع کرده بود ب گریه کردن
—هووش مامانی چی شده ها گرسنته ساحلو تکون میدادم و ب سمته گهواره ی سهیل رفتم ک دیدم گلاب به روتون بچم پوشکه شو خراب کرده
داد زدم —صبری جون «پرستاره بچه ها»
هر چی داد زدم خبری از صبری خانم نشد حالا خوبه گفتم حواسش باشه ها
با صدام گریه ی بچه ها بیشتر شد
هم باید ساحلو شیر بدم و هم پوشکه سهیلو عوض کنم بچم سهیل تلف میشه تا ب ساحل شیر بدم تازه باید آماده بشم با ی دستم ساحلو ک ط بغلم بود تکون میدادم و با دسته دیگم گهواره ی سهیل رو ولی هیچ کدوم آروم نگرفت کلافه دادی زدم و گفتم
—مامانیا ط رو خدا بس کنین
ک با صدایی پشته سرم ی متر پریدم هوا
—ععع بچه شدی اگ سکته میکردم چی
قهقهه ای سر داد
«بله درست فهمیدین این هاکان بود ک میخواست منو سکته بده»
—هاها خنده داشت رو آب بخندی الهی
~باشه مامان کوچولو تسلیم چی شده چرا داد میزنی
—مگ نمیبینی آروم نمیگیرن
~شاید مه مه میخوان .ی لبخند شیطانی زد
—هاکان سر ب سرم نذار بخدا گیسا ط دونه دونه میکنما .و بد براش چشم غره ای رفتم ک دهنشو بست
~خب ملکه دستور بدین
لبخنده شیطانی ای زدم
و گفتم —زیره سهیل رو تمیز کن
~چیی
—مگ کری گفتم زیره سهیل رو تمیز کن
~ من
—ن پس من
~دختر من چطوری زیره شو عوض کنم
شونه ای بالا انداختم
~آخه من بلد نیستم
—منم از ط شکمه مامانم یاد نگرفتم ک
کلافه اوفی گفت و شروع کرد منم نشستم روی مبل و مشغول شیر دادن بچه شدم هاکانم گاهی زیر زیرکی دید میزد و پوشکه سهیل رو عوض میکرد قیافش خیلی خنده دار بود اصن نمی دونست چیکار کنه
~اه این چ بویی این بچه چی خورده مگ
دیگ نتونستم جلوی خودمو بگیرم و قهقهه ای سر دادم با خنده گفتم
—آخه دیوونه بچه ی 4ماهه چی میتونه بخوره معلومه ک شیر...
4ماه بعد
#نفیسه
وای خدا دارم دیوونه میشم داره شب میشه و هیچ کاری انجام نشده
خدمه~خانم نمیدونم ساحلو آروم کنم فکر کنم شما رو میخواد
—باشه الان میام
غر غر کنان ب سمته اتاق رفتم
ساحل و سهیل کوچولو های نازنین منن ساحل و بلند کردم اونقدر گریه کرده بود ک سهیلم شروع کرده بود ب گریه کردن
—هووش مامانی چی شده ها گرسنته ساحلو تکون میدادم و ب سمته گهواره ی سهیل رفتم ک دیدم گلاب به روتون بچم پوشکه شو خراب کرده
داد زدم —صبری جون «پرستاره بچه ها»
هر چی داد زدم خبری از صبری خانم نشد حالا خوبه گفتم حواسش باشه ها
با صدام گریه ی بچه ها بیشتر شد
هم باید ساحلو شیر بدم و هم پوشکه سهیلو عوض کنم بچم سهیل تلف میشه تا ب ساحل شیر بدم تازه باید آماده بشم با ی دستم ساحلو ک ط بغلم بود تکون میدادم و با دسته دیگم گهواره ی سهیل رو ولی هیچ کدوم آروم نگرفت کلافه دادی زدم و گفتم
—مامانیا ط رو خدا بس کنین
ک با صدایی پشته سرم ی متر پریدم هوا
—ععع بچه شدی اگ سکته میکردم چی
قهقهه ای سر داد
«بله درست فهمیدین این هاکان بود ک میخواست منو سکته بده»
—هاها خنده داشت رو آب بخندی الهی
~باشه مامان کوچولو تسلیم چی شده چرا داد میزنی
—مگ نمیبینی آروم نمیگیرن
~شاید مه مه میخوان .ی لبخند شیطانی زد
—هاکان سر ب سرم نذار بخدا گیسا ط دونه دونه میکنما .و بد براش چشم غره ای رفتم ک دهنشو بست
~خب ملکه دستور بدین
لبخنده شیطانی ای زدم
و گفتم —زیره سهیل رو تمیز کن
~چیی
—مگ کری گفتم زیره سهیل رو تمیز کن
~ من
—ن پس من
~دختر من چطوری زیره شو عوض کنم
شونه ای بالا انداختم
~آخه من بلد نیستم
—منم از ط شکمه مامانم یاد نگرفتم ک
کلافه اوفی گفت و شروع کرد منم نشستم روی مبل و مشغول شیر دادن بچه شدم هاکانم گاهی زیر زیرکی دید میزد و پوشکه سهیل رو عوض میکرد قیافش خیلی خنده دار بود اصن نمی دونست چیکار کنه
~اه این چ بویی این بچه چی خورده مگ
دیگ نتونستم جلوی خودمو بگیرم و قهقهه ای سر دادم با خنده گفتم
—آخه دیوونه بچه ی 4ماهه چی میتونه بخوره معلومه ک شیر...
۴.۳k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.