Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۴۲
از اتاق امدم بیرون لباس هامو دراوردم و رفتم اشپزی کنم
(میکائل)
بوی غذا پیچده بود تو خونه بلند شدم و با دیدن شیرین لبخندی زدم و رفتم از پشت بغلش کردم و لپشو بوسیدم
میکائل: کی امدی جیگر من؟ خوش امدی نفسم دلم برات تنگ شده بود
دیدم شیرین جوابی نداد
میکائل: چرا حرف نمزنی فداتشم
شیرین: من با کلی ذوق امدم بعد گرفتی خوابیدی ساعت نگاه کن
میکائل: دیشب تا دیر وقت بیدار بودم
شیرین: میکائل بابا شدی
پشم هام ریخته بود و با چشم هایی درشت بهش خیره شدم
(شیرین)
طاقت نیاوردم و بهش گفتم و معلوم بود که خیلی تعجب کرد
میکائل: ولی ما تازه رفتیم ازمایش قبل اقدام گرفتیم چجوری؟
شیرین: قبل اون ازمایش من باردار بودم یعنی تازه داشتم
میکائل محکم بغل کردم و تو هوا چرخوند و تند تند بوسم میکرد از خوشحالی گریه میکردم
میکائل: الان چرا گریه میکنی فداتشم دورت بگردم شیرین من
شیرین: از ذوقم نمدونی چقدر الان دارم ذوق میزنم انگار دنیارو بهم دادن
《خب بقیش که میدونید که میکائل درگیر مواد میشه و شیرین کتک میزنه
ولی دیگه دختربازی نمکنه》
《روز تصادف》
(شیرین)
لوازم هامون جمع کرده بودیم که بریم روستامون تا بچه به دنیا بیاد
میکائل: شیرین زودباش
شیرین: بزار در پنجره هارو قفل کنم
میکائل: بیا حالم خوب نیست
میکائل داشت ترک میکرد من نمخواستم ببرمش جاهایی که درمان ترک اعتیاد بکنن میخواستم خودم تو خونه ترکش بدم
Part۱۴۲
از اتاق امدم بیرون لباس هامو دراوردم و رفتم اشپزی کنم
(میکائل)
بوی غذا پیچده بود تو خونه بلند شدم و با دیدن شیرین لبخندی زدم و رفتم از پشت بغلش کردم و لپشو بوسیدم
میکائل: کی امدی جیگر من؟ خوش امدی نفسم دلم برات تنگ شده بود
دیدم شیرین جوابی نداد
میکائل: چرا حرف نمزنی فداتشم
شیرین: من با کلی ذوق امدم بعد گرفتی خوابیدی ساعت نگاه کن
میکائل: دیشب تا دیر وقت بیدار بودم
شیرین: میکائل بابا شدی
پشم هام ریخته بود و با چشم هایی درشت بهش خیره شدم
(شیرین)
طاقت نیاوردم و بهش گفتم و معلوم بود که خیلی تعجب کرد
میکائل: ولی ما تازه رفتیم ازمایش قبل اقدام گرفتیم چجوری؟
شیرین: قبل اون ازمایش من باردار بودم یعنی تازه داشتم
میکائل محکم بغل کردم و تو هوا چرخوند و تند تند بوسم میکرد از خوشحالی گریه میکردم
میکائل: الان چرا گریه میکنی فداتشم دورت بگردم شیرین من
شیرین: از ذوقم نمدونی چقدر الان دارم ذوق میزنم انگار دنیارو بهم دادن
《خب بقیش که میدونید که میکائل درگیر مواد میشه و شیرین کتک میزنه
ولی دیگه دختربازی نمکنه》
《روز تصادف》
(شیرین)
لوازم هامون جمع کرده بودیم که بریم روستامون تا بچه به دنیا بیاد
میکائل: شیرین زودباش
شیرین: بزار در پنجره هارو قفل کنم
میکائل: بیا حالم خوب نیست
میکائل داشت ترک میکرد من نمخواستم ببرمش جاهایی که درمان ترک اعتیاد بکنن میخواستم خودم تو خونه ترکش بدم
۵.۱k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.