فیک//عشق خونین//bleeding heart //
پارت ¹²
.
.
^رادین ....
٪بله
^اگه یه بار غیب بشم چی کار میکنی؟!
٪چجوری میخوای غیب شی اخه؟!
^اگه شدم و برنگشتم چی میکنی؟! ها؟!
٪...دنبالت میگردم تا پیدات کنم
^اگه پیدام نکردی چی؟!
٪........چرا این حرفارو میزنی؟!
^حس ششمم میگه میخواد یه اتفاقی بیفته
نویسنده: آنیلا همیشه حس ششمش درست میگفت و اون از این اتفاق میترسید . اون میترسید که یکی غیب بشه ولی نمیدونست که قربانی خودشه میتونه باشه........آنیلا بر میگرده خونه میبینه که ظرف غذا شکسته و روی زمین ریخته و نیولا روی زمین بیهوش شده و توی دستش یه تیکه از ظرف شکسته بود . آنیلا شوکه شده بود و ترسیده معلوم نبود چه اتفاقی افتاده . یعنی نیولا میخواستع خودشو بکشه؟!
ویو آنیلا
من چه مادریم ؟!!! بچه رو بلند کردم و بردمش روی تختش و دیدم تب داره براش پارچه گذاشتمو و رفتم پایین و تیکه های ظرف شکسته رو جمع و تند جارو زدم و زود رفتم پیش نیولا براش دماسنج گذاشتم خداروشکر زیاد بالا نبود بعد چند دقیقه دکتر شخصی اومد و دیدش و بهم گفت که این قرص هارو بهش بدم و تنهاش نزارم
منم بعد بیدارش کردم و شروع کرد به گریه کردن
براش لالایی خوندمو و بهش دارو هاشو دادم........
فردا
اینقدر که به فکر نیولا بودم روی تختش خوابم برده بود بلند شدم و کمی بعد دیدم داره بیدار میشه
بعد از اینکه چشاشو مالوند گفت
+ مامان از دستم ناراحتی
^نه مامان جون
+ پس چرا از پیشم رفتی؟!(با بغض)
^خب یه کاری داشتم
+مامان من چرا خوناشامم؟!
^.....
+ مامان؟ لطفا بهم ماجرا رو بگو
^ببین....من بابام منو با با یه پسر قرار داد بست به اسم سوهو و بعدش هم زورم کرد تا باهاش ازدواج کنم
+چرا
^بخاطر پول
😟+
^منم باهاش عذاب میکشیدم .......دیگه نمیخوام جاهای دردناکشو بگم ولی میدونی چیه اون یه خونآشام بود و منو تهدید میکرد و تا به کسی نگم
الانم بخاطر این ناراحتم که تو شبیه اون نباشی
+ من هیچ وقت شبیه اون نمیشم بهت قول میدم😃🤙
^خیلی دوست دارم مامانی
و بغلش کردم.
^منو ببخشش(با گریه)
+منم ببخشید که ظرفتو شکوندم
^وایسا ببینم تو داشتی خودتو می کشتی؟!
ن+ه فقط از دستم بشقاب افتاد و منم داشتم با دستمو به هم میچسبوندمش که سرم گیج رفت و خوابم برد
پس بیهوش شد اما چرا؟! اثر خون اشامیش بود؟!
^روی خونآشام شدنت اختیار داری
+ نه
^خب از این بدتر نمیشه
^تبت هم رفته بیا بریم توی حال............
.
.
.
.
۳ لایک
.
.
^رادین ....
٪بله
^اگه یه بار غیب بشم چی کار میکنی؟!
٪چجوری میخوای غیب شی اخه؟!
^اگه شدم و برنگشتم چی میکنی؟! ها؟!
٪...دنبالت میگردم تا پیدات کنم
^اگه پیدام نکردی چی؟!
٪........چرا این حرفارو میزنی؟!
^حس ششمم میگه میخواد یه اتفاقی بیفته
نویسنده: آنیلا همیشه حس ششمش درست میگفت و اون از این اتفاق میترسید . اون میترسید که یکی غیب بشه ولی نمیدونست که قربانی خودشه میتونه باشه........آنیلا بر میگرده خونه میبینه که ظرف غذا شکسته و روی زمین ریخته و نیولا روی زمین بیهوش شده و توی دستش یه تیکه از ظرف شکسته بود . آنیلا شوکه شده بود و ترسیده معلوم نبود چه اتفاقی افتاده . یعنی نیولا میخواستع خودشو بکشه؟!
ویو آنیلا
من چه مادریم ؟!!! بچه رو بلند کردم و بردمش روی تختش و دیدم تب داره براش پارچه گذاشتمو و رفتم پایین و تیکه های ظرف شکسته رو جمع و تند جارو زدم و زود رفتم پیش نیولا براش دماسنج گذاشتم خداروشکر زیاد بالا نبود بعد چند دقیقه دکتر شخصی اومد و دیدش و بهم گفت که این قرص هارو بهش بدم و تنهاش نزارم
منم بعد بیدارش کردم و شروع کرد به گریه کردن
براش لالایی خوندمو و بهش دارو هاشو دادم........
فردا
اینقدر که به فکر نیولا بودم روی تختش خوابم برده بود بلند شدم و کمی بعد دیدم داره بیدار میشه
بعد از اینکه چشاشو مالوند گفت
+ مامان از دستم ناراحتی
^نه مامان جون
+ پس چرا از پیشم رفتی؟!(با بغض)
^خب یه کاری داشتم
+مامان من چرا خوناشامم؟!
^.....
+ مامان؟ لطفا بهم ماجرا رو بگو
^ببین....من بابام منو با با یه پسر قرار داد بست به اسم سوهو و بعدش هم زورم کرد تا باهاش ازدواج کنم
+چرا
^بخاطر پول
😟+
^منم باهاش عذاب میکشیدم .......دیگه نمیخوام جاهای دردناکشو بگم ولی میدونی چیه اون یه خونآشام بود و منو تهدید میکرد و تا به کسی نگم
الانم بخاطر این ناراحتم که تو شبیه اون نباشی
+ من هیچ وقت شبیه اون نمیشم بهت قول میدم😃🤙
^خیلی دوست دارم مامانی
و بغلش کردم.
^منو ببخشش(با گریه)
+منم ببخشید که ظرفتو شکوندم
^وایسا ببینم تو داشتی خودتو می کشتی؟!
ن+ه فقط از دستم بشقاب افتاد و منم داشتم با دستمو به هم میچسبوندمش که سرم گیج رفت و خوابم برد
پس بیهوش شد اما چرا؟! اثر خون اشامیش بود؟!
^روی خونآشام شدنت اختیار داری
+ نه
^خب از این بدتر نمیشه
^تبت هم رفته بیا بریم توی حال............
.
.
.
.
۳ لایک
۱.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.