لطفا این داستان یا حکایت کوتاه درمورد سگ رو بخونید
سگ ها با وفا اما انسانی بی وفا
روزی روزگاری مردی بود که خدا به او هروز روزیش را میداد غذاها
های لذیذ دوستان اب و هر روز نعمت هایش را بر وی می افزود
شبی خداوند برای اینکه بنده اش را بیازماید بهش روزی نداد
مرد بلافاصله ناراحت شد و به خدا اعتراض کرد و به سوی شیطان رفت
در راهش سگی را دید و گفت در در این خانه چه میکنی پاسخ داد صاحب گن ۲ ماه است که به من غذایی نداده اما با این حال هنوز پی او هستم اما تویی که خدایت یکشب بهت روزی نداده به دنبال دین مخااف هستی کمی وفاداری یاد گیر
#داستان کوتاه
#جذاب #خاص #تکست_خاص
روزی روزگاری مردی بود که خدا به او هروز روزیش را میداد غذاها
های لذیذ دوستان اب و هر روز نعمت هایش را بر وی می افزود
شبی خداوند برای اینکه بنده اش را بیازماید بهش روزی نداد
مرد بلافاصله ناراحت شد و به خدا اعتراض کرد و به سوی شیطان رفت
در راهش سگی را دید و گفت در در این خانه چه میکنی پاسخ داد صاحب گن ۲ ماه است که به من غذایی نداده اما با این حال هنوز پی او هستم اما تویی که خدایت یکشب بهت روزی نداده به دنبال دین مخااف هستی کمی وفاداری یاد گیر
#داستان کوتاه
#جذاب #خاص #تکست_خاص
۳.۴k
۲۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.