عشق اشتباه 32
دیدم دوستم اومده بهم سر بزنه
(اسمی ندارم اسمشو میذاریم پسره💔)
پسره : سلاممم اقا جونگ کوک چخبر
کوک : سلام هیچی سلامتی کاری داشتی
بیا تو
پسره : نه اومده بودم به...
ایشون دوستته؟
ات : سلام
کوک : نه دوسدخترمه
چرا وایسادی بشین
پسره : اوووو خب به سلامتی توام رل زدی فقط منم تنهام
که دوباره زنگ خونه خورد
کوک : این دیگه کیه
پسره : یک ساز دوستامه داشتیم ازونجا رد میشدیم گفتم اینم باهامه بیاد دیگه
اگه دوست داری نیاد
کوک : نه اشکال نداره بابا
وقتی درو باز کردم دیدم کایه
هم من تعجب کردم هم اون
دوس داشتم جرش بدم
پسره : کای بیا تو دیگه
ات : کای ... کدوم کای؟
و رفتم پیش کوک که دیدم کای دم دره
وقتی منو دید لبخند زد
کا : ات تو اینجایی و خواست نزدیک شه تا اتو بغل کنه که ات رفت پشت کوک
کا : کجا
کوک : هیجا اومد پشت دوسپسرش
کا : وایسا ببینم چی
شما دو تا باهم رل زدین
پسره : یه لحظه اصن وایسید ببینم شما چرا همو میشناسید؟
کا : یلحظه برو اونور پسره
کوک بذار با ات میخوام حرف بزنم
کوک : ات هیچ حرفی با تو نداره
حالا ام گمشو برو بیرون (با داد)
کا : من با اتم با تو کاری ندارم میخوام با دختری که شیش ماه باهاش تو رابطه بودم حرف بزنم(با داد)
کوک : دهنتو ببند(با داد)
و خواست بره کای رو بزنه که ات دستشو میگیره
کا :باشه من میرم ولی بدون دست از سره ات بر نمیدارم
کوک : دهنتو ببند حالا ام گمشو برو بیرون (تو کل مدت ات دسته کوک رو گرفته بود تا کای رو نزنه)
پسره : باشه رفت اروم باش
کوک : ات تو حالت خوبه بدنت درد نمیکنه
ات : نه زیاد
پسره : خب من تنهاتون میذارم باهم خدافظ
کوک : خدافظ
ات : بابا کاریش نداشته باش
چرا انقد اعصاب خودتو داغون میکنی
کوک : اخه ببین چیکار میکنه
که ات کوک رو بغل کرد و باهم رفتن یکم رو تخت دراز بکشن و کوک بدن ات رو ماساژ بده
.
.
.
بعد از بیست دیقه دیدم صدایی از ات نمیاد که دیدم خوابش برده
لطفا حمایت💗🙂
(اسمی ندارم اسمشو میذاریم پسره💔)
پسره : سلاممم اقا جونگ کوک چخبر
کوک : سلام هیچی سلامتی کاری داشتی
بیا تو
پسره : نه اومده بودم به...
ایشون دوستته؟
ات : سلام
کوک : نه دوسدخترمه
چرا وایسادی بشین
پسره : اوووو خب به سلامتی توام رل زدی فقط منم تنهام
که دوباره زنگ خونه خورد
کوک : این دیگه کیه
پسره : یک ساز دوستامه داشتیم ازونجا رد میشدیم گفتم اینم باهامه بیاد دیگه
اگه دوست داری نیاد
کوک : نه اشکال نداره بابا
وقتی درو باز کردم دیدم کایه
هم من تعجب کردم هم اون
دوس داشتم جرش بدم
پسره : کای بیا تو دیگه
ات : کای ... کدوم کای؟
و رفتم پیش کوک که دیدم کای دم دره
وقتی منو دید لبخند زد
کا : ات تو اینجایی و خواست نزدیک شه تا اتو بغل کنه که ات رفت پشت کوک
کا : کجا
کوک : هیجا اومد پشت دوسپسرش
کا : وایسا ببینم چی
شما دو تا باهم رل زدین
پسره : یه لحظه اصن وایسید ببینم شما چرا همو میشناسید؟
کا : یلحظه برو اونور پسره
کوک بذار با ات میخوام حرف بزنم
کوک : ات هیچ حرفی با تو نداره
حالا ام گمشو برو بیرون (با داد)
کا : من با اتم با تو کاری ندارم میخوام با دختری که شیش ماه باهاش تو رابطه بودم حرف بزنم(با داد)
کوک : دهنتو ببند(با داد)
و خواست بره کای رو بزنه که ات دستشو میگیره
کا :باشه من میرم ولی بدون دست از سره ات بر نمیدارم
کوک : دهنتو ببند حالا ام گمشو برو بیرون (تو کل مدت ات دسته کوک رو گرفته بود تا کای رو نزنه)
پسره : باشه رفت اروم باش
کوک : ات تو حالت خوبه بدنت درد نمیکنه
ات : نه زیاد
پسره : خب من تنهاتون میذارم باهم خدافظ
کوک : خدافظ
ات : بابا کاریش نداشته باش
چرا انقد اعصاب خودتو داغون میکنی
کوک : اخه ببین چیکار میکنه
که ات کوک رو بغل کرد و باهم رفتن یکم رو تخت دراز بکشن و کوک بدن ات رو ماساژ بده
.
.
.
بعد از بیست دیقه دیدم صدایی از ات نمیاد که دیدم خوابش برده
لطفا حمایت💗🙂
۹.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.