داشتم کف دستهایم را روی تخت می کشیدم
داشتم کف دستهایم را روی تخت می کشیدم
گفت چکار میکنی؟!
گفتم یک بوسه ی داغ دیشب همین ساعتها از رو لب هایمان سر خورد و افتاد همین جاها!
دنبالش میگردم
با مهربانی و شیطنت نگاهم کرد و گفت صبح پیدایش کردم،اینجاست،بیا برش دار!
چشم هایش را بست،عطر موهایش را
به اتاق پاشیدو یک نرگس کوچک روی لبهایش کاشت!
چشمهایم از شیطنت برق زد وقتی دیدم همه جای
صورتش پر است از بوسه...
با لبخند گفت باااااز چکار میکنی؟
گفتم خب دنبال همان دیشبی می گردم
مجبورم همه را بچشم تا همان پیدا شود!
او که خندید
دنیا خندید
عشق خندید
خدا هم خندید و من...
مثل باران یک ریز بوسیدمش!
گفت چکار میکنی؟!
گفتم یک بوسه ی داغ دیشب همین ساعتها از رو لب هایمان سر خورد و افتاد همین جاها!
دنبالش میگردم
با مهربانی و شیطنت نگاهم کرد و گفت صبح پیدایش کردم،اینجاست،بیا برش دار!
چشم هایش را بست،عطر موهایش را
به اتاق پاشیدو یک نرگس کوچک روی لبهایش کاشت!
چشمهایم از شیطنت برق زد وقتی دیدم همه جای
صورتش پر است از بوسه...
با لبخند گفت باااااز چکار میکنی؟
گفتم خب دنبال همان دیشبی می گردم
مجبورم همه را بچشم تا همان پیدا شود!
او که خندید
دنیا خندید
عشق خندید
خدا هم خندید و من...
مثل باران یک ریز بوسیدمش!
۱.۸k
۰۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.