☆فیک عضو هشتم☆
☆فیک عضو هشتم☆
پارت⁶
________________
*ویو جونگ کوک*
معلم اومد و گفت دانش آموز جدید دارین همون لحضه اون دختر عوضی وارد شد از حق نگذریم خوشگل بود وقتی خودشو معرفی کرد و گفت از سئول اومده نکنه همون همسایه روبه روی ی ماست که دیشب اومدن پس اون نمی تونه اون دختر باشه چون اون نمی تونست حرف بزنه( کوک تقریبا ات رو فراموش کرده و اسمشم یادش نیست)معلم گفت بغل من بشینه و این واقعا رو مخ بود
_یروز خوش برات نمی زارم
بشین بینیم بابا حال نداریم
که ی دفعه دستشو بلند کرد و گفت
معلم من میتونم پیش لیسا بشینم
÷چرا که نه برو بشیم
خدارو شکر از دستش راحت شدم
فکر کنم اون با لیسا دوست باشه چون خیلی باهم صمیمین اصلا به من چه
*ویو ات*
رفتم پیش لیسا نشستم ولی اون هنوز داشت به من نگاه میکرد خیلی رو مخ بود آه
______________
داشتم به یونگی فکر میکردم که خیلی وقت بود ندیده بودمش و خبری ازش نداشتم فقط میدونستم که پیک موتوری یک رستوران تو سئوله
تو حال خودم بودم که لیسا صدام زد
^ات
بله
^حالت خوبه
آره فقط این یارو کوکه رفته رو مخم
^چرا
وقتی تو نبودی باهم دعوامون شد
^شت تو با کوک دعوا کردی اون یکی از خطرناک ترینای مدرسهاس نباید نزدیک اون میشدی
مگه قراره چیکار کنه
^اون همیشه با فلیکس در حال دعوا کردنه شایعه شده سر ی دخترس( این جملرو آروم تر گفت)
سر ی دختر نکنه همون که تو بچگی باهاش دوست بودن
^آره تو از کجا میدونی؟
اون دختر منم
^تویی(تعجب )بخاطر همین با کوک دعوا کردی
× نه اون نمی دونه من کیم و نباید بفهمه
^واو
اینا رو ولش بیا بریم تو حیاط
_________________
تو حیاط بودیم که یهو ی چیزی سمتمون پرتاب شد......
________________________________________
مرسی از حمایتاتون♡
شرط
۳ لایک
پارت⁶
________________
*ویو جونگ کوک*
معلم اومد و گفت دانش آموز جدید دارین همون لحضه اون دختر عوضی وارد شد از حق نگذریم خوشگل بود وقتی خودشو معرفی کرد و گفت از سئول اومده نکنه همون همسایه روبه روی ی ماست که دیشب اومدن پس اون نمی تونه اون دختر باشه چون اون نمی تونست حرف بزنه( کوک تقریبا ات رو فراموش کرده و اسمشم یادش نیست)معلم گفت بغل من بشینه و این واقعا رو مخ بود
_یروز خوش برات نمی زارم
بشین بینیم بابا حال نداریم
که ی دفعه دستشو بلند کرد و گفت
معلم من میتونم پیش لیسا بشینم
÷چرا که نه برو بشیم
خدارو شکر از دستش راحت شدم
فکر کنم اون با لیسا دوست باشه چون خیلی باهم صمیمین اصلا به من چه
*ویو ات*
رفتم پیش لیسا نشستم ولی اون هنوز داشت به من نگاه میکرد خیلی رو مخ بود آه
______________
داشتم به یونگی فکر میکردم که خیلی وقت بود ندیده بودمش و خبری ازش نداشتم فقط میدونستم که پیک موتوری یک رستوران تو سئوله
تو حال خودم بودم که لیسا صدام زد
^ات
بله
^حالت خوبه
آره فقط این یارو کوکه رفته رو مخم
^چرا
وقتی تو نبودی باهم دعوامون شد
^شت تو با کوک دعوا کردی اون یکی از خطرناک ترینای مدرسهاس نباید نزدیک اون میشدی
مگه قراره چیکار کنه
^اون همیشه با فلیکس در حال دعوا کردنه شایعه شده سر ی دخترس( این جملرو آروم تر گفت)
سر ی دختر نکنه همون که تو بچگی باهاش دوست بودن
^آره تو از کجا میدونی؟
اون دختر منم
^تویی(تعجب )بخاطر همین با کوک دعوا کردی
× نه اون نمی دونه من کیم و نباید بفهمه
^واو
اینا رو ولش بیا بریم تو حیاط
_________________
تو حیاط بودیم که یهو ی چیزی سمتمون پرتاب شد......
________________________________________
مرسی از حمایتاتون♡
شرط
۳ لایک
۳.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.