مافیای یونگی پارت 7
ا/ت:با یونگی مغازه هارو میگشتیم هیچ کدومش خوشم نمیومد خوشگل بودن ولی چون خودم نمیخواستم عروسی بشه طولش میدادم و یونگی انگاری متوجه شده بود
یونگی:دو ساعته داشتیم میگشتیم هیچ کدومش خوشش نمیومد متوجه شدم که داش کش میداد عصبی بهش نگاه کردم منو بازیچه خودت کردی گمشو یکی از مغازه یکیش بردار بپوش (لحن سرد
ا/ت:آب دهنم صدادار قورت دادم ببخشید سرم پایین انداختم
یونگی:دستش گرفتم یکی از مغازه ها بردمش روبه فروشنده کردم خب برا زنم میخواستم لباس عروسی بخرم
فروشنده:بله حتما بفرمایید چندتاشون برداشتم بفرمایید عزیز اتاق پرو بپوشید
ا/ت:دستش گرفتم بی حال رفتم سمت اتاق پرو پوشیدم اومدم بیرون
یونگی:زیادی خوشم نیومد نه برو عوضش کن
ا/ت:سر تکون دادم چند باری هی لباس عوض کردم آقا خوشش نمیومد دیگه رو مخم بود اخری رو پوشیدم اومدم بیرون(اسلاید آخر لباسی هس که خوششون اومد)
یونگی:وقتی با اون لباس دیدمش واقعا خیلی خوشگل شده بود لبخند نگاهش کردم زود خودمو جمع کردم اوم خوشگله اینو میخریم
فروشنده:بله دخترم خیلی بت اومد
ا/ت:لبخند زوری زدم رفتم لباس های خودمو پوشیدم
یونگی:پولش رو حساب کردم
ا/ت:اومدم بیرون کنارش رفتم
یونگی:بدون حرف راه افتادم
ا/ت:واقعا خسته شده بودم دیگه ضعف میکردم گشنه بودم ۳ روزه چیزی نخورده بودم یونگی میشه بریم جایی چیزی بخوریم
یونگی:نه وقت ندارم شرکت کار دارم
ا/ت:هوم باشه
یونگی:وقتی دیدم ناراحت شد دلم سوخت وایسادم فقط ۱۵ دقیقه وقت دارم بعدش وقت ندارم فهمیدی
ا/ت:ذوق زده نگاهش کردم ممنون
یونگی:بدون حرفی بردم سمت رستوران نشستم رو صندلی
ا/ت:نشستم نودل میخواستم میشه نودل بگیری
یونگی:سرم به معنی باشه تکون دادم براش یدونه نودل سفارش دادم
گارسون:گذاشتم رو میز نوش جونتون
ا/ت:ممنون نودل رو سمتم گرفتم تند تند میخوردم چرا اون هیچی نمیخورد ولش کن به من چه
یونگی:جوری میخورد انگار چند روزه هیچی نخورده بود
یونگی:اینقد زیاد نخور تا عروسی چاق میشه
ا/ت:خشکم زد بم برخورد حرفش بهش نگاه کردم نگران نباش من هیچی نمیخورم نودل رو همون جوری گذاشتمش رو میز پاشدم بریم دیرمون میشه
یونگی:انگاری خیلی ناراحتش کردم پشیمون بودم از حرفش ولی چیزی نگفتم
پاشدم جلو راه افتادم
ا/ت:دنبالش راه افتادم بدون حرف دیگه چیزی نمیگفتم
یونگی:رسیدم مغازه ای که همشه ازش خرید میکردم کت شلواری که سفارش داده بودم رو گرفتم به ا/ت نگاه کردم دیدم خیلی خستس معلومه پس نخواستم بپوشمش پولش حساب کردم رفتیم سوار ماشین شدیم
ا/ت:رسیدیم ماشین چون کفش ها داش پاهام رو اذیت میکرد همیشه کفش پاهام رو زخمی میکرد وقتی بیشتر میپوشیدمش ولی نمیخواستم درشون بیارم سرم گذاشتم پنجره بیون نگاه میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد
یونگی:روندم ماشین رو
(پرش زمان)
یونگی:رسیدم خونشون چند باری صداش زدم جواب نداد خم شدم صورتش خوابیده بود کیوت لبخند زدم بهش دلم نیومد بیدار کنم پیاده شدم بغلم گرفتمش آروم دستم گذاشتم زیر روناش اون یکی دستم گذاشتم کمرش بلندش کردم
کاتتتت
شرط ۱۵ لایک
۱۵کامنت ممنون
یونگی:دو ساعته داشتیم میگشتیم هیچ کدومش خوشش نمیومد متوجه شدم که داش کش میداد عصبی بهش نگاه کردم منو بازیچه خودت کردی گمشو یکی از مغازه یکیش بردار بپوش (لحن سرد
ا/ت:آب دهنم صدادار قورت دادم ببخشید سرم پایین انداختم
یونگی:دستش گرفتم یکی از مغازه ها بردمش روبه فروشنده کردم خب برا زنم میخواستم لباس عروسی بخرم
فروشنده:بله حتما بفرمایید چندتاشون برداشتم بفرمایید عزیز اتاق پرو بپوشید
ا/ت:دستش گرفتم بی حال رفتم سمت اتاق پرو پوشیدم اومدم بیرون
یونگی:زیادی خوشم نیومد نه برو عوضش کن
ا/ت:سر تکون دادم چند باری هی لباس عوض کردم آقا خوشش نمیومد دیگه رو مخم بود اخری رو پوشیدم اومدم بیرون(اسلاید آخر لباسی هس که خوششون اومد)
یونگی:وقتی با اون لباس دیدمش واقعا خیلی خوشگل شده بود لبخند نگاهش کردم زود خودمو جمع کردم اوم خوشگله اینو میخریم
فروشنده:بله دخترم خیلی بت اومد
ا/ت:لبخند زوری زدم رفتم لباس های خودمو پوشیدم
یونگی:پولش رو حساب کردم
ا/ت:اومدم بیرون کنارش رفتم
یونگی:بدون حرف راه افتادم
ا/ت:واقعا خسته شده بودم دیگه ضعف میکردم گشنه بودم ۳ روزه چیزی نخورده بودم یونگی میشه بریم جایی چیزی بخوریم
یونگی:نه وقت ندارم شرکت کار دارم
ا/ت:هوم باشه
یونگی:وقتی دیدم ناراحت شد دلم سوخت وایسادم فقط ۱۵ دقیقه وقت دارم بعدش وقت ندارم فهمیدی
ا/ت:ذوق زده نگاهش کردم ممنون
یونگی:بدون حرفی بردم سمت رستوران نشستم رو صندلی
ا/ت:نشستم نودل میخواستم میشه نودل بگیری
یونگی:سرم به معنی باشه تکون دادم براش یدونه نودل سفارش دادم
گارسون:گذاشتم رو میز نوش جونتون
ا/ت:ممنون نودل رو سمتم گرفتم تند تند میخوردم چرا اون هیچی نمیخورد ولش کن به من چه
یونگی:جوری میخورد انگار چند روزه هیچی نخورده بود
یونگی:اینقد زیاد نخور تا عروسی چاق میشه
ا/ت:خشکم زد بم برخورد حرفش بهش نگاه کردم نگران نباش من هیچی نمیخورم نودل رو همون جوری گذاشتمش رو میز پاشدم بریم دیرمون میشه
یونگی:انگاری خیلی ناراحتش کردم پشیمون بودم از حرفش ولی چیزی نگفتم
پاشدم جلو راه افتادم
ا/ت:دنبالش راه افتادم بدون حرف دیگه چیزی نمیگفتم
یونگی:رسیدم مغازه ای که همشه ازش خرید میکردم کت شلواری که سفارش داده بودم رو گرفتم به ا/ت نگاه کردم دیدم خیلی خستس معلومه پس نخواستم بپوشمش پولش حساب کردم رفتیم سوار ماشین شدیم
ا/ت:رسیدیم ماشین چون کفش ها داش پاهام رو اذیت میکرد همیشه کفش پاهام رو زخمی میکرد وقتی بیشتر میپوشیدمش ولی نمیخواستم درشون بیارم سرم گذاشتم پنجره بیون نگاه میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد
یونگی:روندم ماشین رو
(پرش زمان)
یونگی:رسیدم خونشون چند باری صداش زدم جواب نداد خم شدم صورتش خوابیده بود کیوت لبخند زدم بهش دلم نیومد بیدار کنم پیاده شدم بغلم گرفتمش آروم دستم گذاشتم زیر روناش اون یکی دستم گذاشتم کمرش بلندش کردم
کاتتتت
شرط ۱۵ لایک
۱۵کامنت ممنون
۲۵.۳k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.